“شوق دیدار تو را دارم که بیدارم هنوز”
مثل بارانِ بهاری اشک می بارم هنوز
ماه من هسی و از من بی خبر هستی ولی
زیر چشمی من تو را زیر نظر دارم هنوز
کاش می شد دست هایم را بگیری لحظه ای
چند سالی نیمه جانم زیر آوارم هنوز
هرکجایی…باز ما را می کشانی در پی ات
درد دارم باز هم مشتاق دیدارم هنوز
من به لبخندِ تو محتاجم نمی خندی چرا
می زنی لبخند؟ از دوری گرفتارم هنوز
سرگشته
شاعر سهراب عرب زاده.سرگشته.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو