رونـق عـهـد شـبــاب اســت دگـر بــسـتــان رامی رسد مژده گل بـلبـل خـوش الحـان راای صـبــا گـر بــه جــوانـان چــمـن بــازرســیخـدمت ما بـرسـان سـرو و …
رونـق عـهـد شـبــاب اســت دگـر بــسـتــان را | می رسد مژده گل بـلبـل خـوش الحـان را |
ای صـبــا گـر بــه جــوانـان چــمـن بــازرســی | خـدمت ما بـرسـان سـرو و گل و ریحـان را |
گـر چـنـین جـلـوه کـنـد مـغـبـچـه بـاده فـروش | خــاکــروب در مـیـخــانـه کــنـم مـژگــان را |
ای کـه بـر مـه کـشـی از عـنبـر سـارا چـوگـان | مـضـطـرب حـال مگـردان من سـرگـردان را |
تـرسـم این قـوم که بـر دردکشـان می خـندند | در ســر کــار خــرابــات کــنـنــد ایـمــان را |
یـار مـردان خــدا بــاش کـه در کـشــتــی نـوح | هست خـاکی که بـه آبـی نخرد طوفان را |
بــرو از خــانـه گــردون بــه در و نـان مـطــلــب | کان سیه کاسـه در آخـر بـکشد مهمان را |
هر کـه را خـوابـگـه آخـر مشـتـی خـاک اسـت | گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را |
مـاه کـنـعـانـی مـن مـسـنـد مـصـر آن تـو شـد | وقـت آن اسـت کـه بـدرود کـنـی زنـدان را |
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی | دام تــزویـر مــکــن چــون دگــران قــرآن را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج