عنوان آرايه: ردّ العَجُز على الصّدْر:
توصيف آرايه:
« هُنَّ لِبٰاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ»
در نثر، جزء اول جمله را« صدر»، جزء آخر آن را« عَجُز» يعنى دنباله و ما بين آن دو را
« حشو» يا« آگين» نامند و در نظم، جزء اول بيت را صدر، جزء آخر آن را عجز، جزء آخر از
مصراع اول را عروض يا كنار، جزء اول از مصراع دوم را ابتدا و ما بين آنها را« حشو» گويند.
صنعت رد العجز على الصدر در نثر، آن است كه يكى از دو كلمۀ مكرر يا متجانس را
در آغاز جمله و ديگرى را در پايان آن آورند مانند سائل اللّئيم يرجع و دمعه سائل كه
سائل اولى از سؤال است و دومى از سيلان يعنى سائل از فرومايه، اشكش بود سائل.
و در نظم، آن است كه يكى از دو كلمۀ مكرر يا متجانس را در عجز و ديگرى را در
صدر يا عروض يا ابتدا يا حشو قرار دهند.
در عجز و صدر
ما در پياله عكس رخ يار ديدهايم | اى بيخبر ز لذت شرب مدام ما |
گوش كن پند اى پسر وز بهر دنيى غم مخور | گفتمت چون دُر حديثى گر توانى داشت گوش |
در عجز و حشو
اگر به دست من افتد فراق را بكُشم | به آب ديده دهم باز، خونبهاى فراق |
در عجز و عروض
دل در قفس تو رام شد حيف | مرغ دل اسير دام شد حيف |
در عجز و ابتدا
در دير مغان آمد يارم قدحى در دست | مست از مى و مىخواران، از نرگس مستش مست |
در عجز و حشو
نه من از خلوت تقوا به در افتادم و بس | پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت |
در اين صنعت ممكن است دو كلمۀ مكرّر، مشترك لفظى و معنوى باشند:
آفتاب از روى او شد در حجاب | سايه را باشد حجاب از آفتاب |
من از دست غمت مشكل برم جان | ولى دل را تو آسان بردى از من |
و يا مشترك لفظى باشند:
روى جانان طلبى آينه را قابل ساز | ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روى |