زندگی
او در مدرسهٔ آلیانس (سنندج) کردستان درس خواند که فرانسویها آن را اداره میکردند. پس از چندی با ماموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را از پزشکی که این زبان را میدانست فرا گرفت. در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهده دار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید و در سال ۱۳۰۱ شمسی با تاسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد.
در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار میکرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدتها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ میرسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنیها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنیها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانواده علماء و روحانیون شهر سنندج بود.
ذبیح الله منصوری در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد میخواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته میشود حدود ۱۴۰۰ کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی میباشند. ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو ۵۳ نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود. ایشان علاقه خاصی به کرد و کردستان داشتند اما به دلیل شرایط خفقان آن دوران موفق به ارائه آثار خویش به زبان کردی نشدند اما در اکثر آثار ایشان میتوان به دلبستگی ایشان به مادها و… به عنوان نمادهای کرد پی برد.
ذبیح الله منصوری که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر، ایشان یکی از معدود نویسندگان و مترجمان بسیار توانایی است که ایران تا کنون به خود دیدهاست. بدون شک میتوان ایشان را از ستونهای اصلی نویسندگی و ترجمه ایران زمین به حساب آورد و بسیاری از افرادی که کتابهای ایشان را مطالعه نمودهاند به توانایی خارق العاده ایشان در نگارش و به کار بردن اصطلاحات ادبی، اذعان مینمایند و بنا بر اعتراف بسیاری از نویسندگان و مترجمان ایشان نویسنده ایی افسانه ایی میباشند. بنابر شواهد و دلایل موجود بسیاری از کارهای ایشان که به نام ترجمه چاپ شدهاست توسط خود ایشان تالیف گشته اما بنا بر ضعف فرهنگی آن دوران ایران و تمایل ناشران برای چاپ آثار ترجمه از نویسندگان خارجی، ایشان کارهایشان را به ناچار به نام ترجمه چاپ مینمایند. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود.
ذبیح الله منصوری در ۱۹ خرداد ماه ۱۳۶۵ش در بیمارستان شریعتی در سن ۸۹ سالگی درگذشت. منصوری حدود۵۰ سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آنها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت میکند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بودهاست.
علیاکبر قاضیزاده درباره وضعیت معاش منصوری چنین میگوید:
اما نصیب خود او از این همه کار گذران یک زندگی زیر متوسط بود. تا سال ۵۲ در خانهای در خیابان امیریه زندگی میکرد که هیچ کس از دوستان او آن خانه را ندیدهاست. بعد هم در کوی نویسندگان توانست آپارتمانی دست و پا کند که عاقبت در همین خانه هم درگذشت. بیشتر عمر او در بالاخانهای در یک ساختمان قدیمی در کوچه خواندنیها (اول فردوسی از جنوب، نرسیده به کوشک مصری) گذشت. با آنکه در اغلب مطبوعات مطرح زمان خود همکاری داشت و با اینکه کار قلمی او با رونق فروش آن مطبوعات نسبت مستقیم داشت، عاقبت به عنوان حروفچین و از سوی اتحادیه حروفچینان توانست بیمه شود. کارگران حروفچین هم منصوری را خوب میشناختند و هم او را دوست داشتند.
آثار
یکی از شاهکارهای ایشان کتاب شاه جنگ ایرانیان میباشد و از آثار دیگرش میتوان به سینوهه پزشک مخصوص فرعون، خواجه تاجدار، خداوند الموت (حسن صباح)، ابن سینا نابغهای از شرق، اسپارتاکوس، امام حسین و ایران، اندیشههای یک مغز بزرگ (۴ ج)، افکار مترلینگ، خداوند بزرگ و من، خداوند بزرگ و انسان، دنیای دیگر، راز بزرگ، افکار کوچک و دنیای بزرگ، زندگی مورچگان، زنبور عسل، موریانه، دروازهٔ بزرگ، زندگی آل کاپون، دزد جوانمرد، اسرار هفتگانه، عشاق نامدار، رابین هود، سه تفنگدار، غرش طوفان (۷ج)، مونیکای دوپاری، کنت دو مونت کریستو، جراح دیوانه، ماژلان، یک سال در میان ایرانیان، شاه طهماسب و سلیمان خان قانونی، سقوط پاریس، منم تیمور جهانگشا، سقوط قسطنطنیه، نورنبرگ، تازه مسلمان، محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، عایشه، امام جعفر صادق مغز متفکر جهان شیعه، قرآن را چگونه شناختم، یوسف در آیینهٔ تاریخ، دون کیشوت، تولستوی، مانیه تیسم، ژوزف بالسامو، شعرای بزرگ ایران از قرن سوم تا قرن پنجم هجری، ژان والژان، بلقیس و… اشاره نمود.
برخی آثار
غرش طوفان (۷جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
قبل از طوفان (۸جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ۳ کتاب ملکه مارگو، مادام مونسورو و پاسداران ۴۵گانه)
سه تفنگدار (۱۰جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ۱۳۴۳
عشاق نامدار (۳جلد) (۱۳۴۶) –
خواجه تاجدار (۱۳۴۷) – ژان گور
امام حسین و ایران (۱۳۵۱) – کورت فریشلر
مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (۱۳۵۴) – (وجود خارجی کتاب به زبان اصلی و استنادات آن به شدت مورد تردید است [۱])
سقوط قسطنطنیه (۱۳۵۹) – میکا والتاری
خداوند الموت (حسن صباح) (۱۳۵۹) – پل آمیر
ملاصدرا (۱۳۶۱) – هانری کربن
عارف دیهیم دار (۱۳۶۲) – جیمز داون
غزالی در بغداد (۱۳۶۳) – ادوارد توماس
تقدیر (۱۳۶۳) – ژرژ بلوند
جراح دیوانه (۱۳۶۴) – ژارگن توروالد
فتنه (۱۳۶۸) – لانتیاک
سرزمین جاوید (۴جلد) (۱۳۷۰) – رومن گیرشمن
زندگی خصوصی کاترین کبیر (۱۳۷۲) – جرج پی. کوچ
سینوهه پزشک فرعون (۲جلد) – میکا والتاری
من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو
سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو
اسپارتاکوس (؟) – هوارد فاست
ژوزف بالسامو (۳جلد) (؟) – الکساندر دوما (پدر)(این رمان قبل ازغرش طوفان بوده و با این رمان یک مجموعه واحد را تشکیل میدهد)
محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری
شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار
دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری (؟) – ژان یونیر
مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل
پطر کبیر (۲جلد) – رابرت ماسی
عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر
محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی
ایران و بابر – ویلیام ارسکین
ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد
خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز
لولیتا – ولادیمیر ناباکوف
سه سال در ایران – کنت دو گوبینو
آخرین ضربه – فردریک دار
آقایان قضات! قاتل اصلی را جستجو کنید – رالف گولدمان
آوارهها – موریس دوکبرا
ابن سینا: نابغهای از شرق
گروه آهنین – الکساندر دوما
مردی بالای صلیب
جدال تبهکاران در پاریس
سفرهای کریستف کلمب
قهرمانان تمدن
سفر به قطب شمال
جنگ دریایی تزوشیما
کنت مونت کریستو
چگونه فرآن را شناختم قرمانان تمدن تب طلا جنگ الماس عشق یک جاسوسه فتنه آواره ها شاهزاده خانم محکوم
رابین هود یا پادشاه دزدان
فرزند نیل
تنها کتابی که «ذبیحالله منصوری» نام خود را به عنوان نویسنده بر آن نهاده؛ کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» است، که البته بیشتر دربارهٔ علوم اسلامی در سدههای چهارم و پنجم هجری است. کتاب «علوم اسلامی در قرن اول هجری» در سال ۱۳۶۲ توسط نشر چکامه به چاپ رسیدهاست.
عدم وفاداری به متن اصلی و انتقادها
او کتابهای بسیاری نگاشتهاست. او در سبک نویسندگی خود دارای روش خاصی بود. اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود. او معتقد بود. ترجمه بر دو گونهاست نوعی که در آن مترجم به لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عدهای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بودهاست.
او به خاطر سبک خاصاش بارها مورد انتقادهای شدید و بعضا استهزا قرار گرفت. رضا براهنی در کتاب کیمیا و خاک او را بشدت مورد انتقاد داد و نوشت “آقای ذبیحالله منصوری طرفدار مدرسه بسط است یعنی که رمان ششصد صفحهای در دست ایشان حداقل هزار صفحه میشود.[۲]
علی اناری در مصاحبه با خبر آنلاین میگوید: کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و ۹۸۹ صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از ۶۰ صفحه بیشتر نیست. یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای هیروگلیفنشان ترجمه شدهاست و ظاهراً هیچ کس جز خودش یارای تأیید صحت و سقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم، ترجمه آن به فارسی ۹۲۹ صفحه داستان اضافه دارد. وی میافزاید: «مرحوم ذبیح الله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند اما هیچ کس ترجمههای آن مرحوم را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند.» [۳] البته نمیتوان سخنان علی اناری را تماماً تایید کرد.[۴]
با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمیبابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بودهاست. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری که در کتب تاریخی است به حوادث کتاب با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند، اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند. برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم:«وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد. در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند.»
اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیدهاست[۵].
حسینقلی مستعان در مصاحبه با سیروس آموزگار درباره ذبیح الله منصوری میگوید: «همه ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من «نیم» هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوه سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.» و سیروس آموزگار پاسخ میدهد: «بله، درست است. من خودم آنروز حضور داشتم. یکبار دیگر نیز در همین فرانسه، یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیحالله منصوری را که ترجمه از یک نویسندة فرانسوی بنام پل آمر است خواندهام و خیلی خوشم آمدهاست و میخواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقالهای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آوردهاست.» [۶]
روزی منتقدی در یکی از روزنامهها به شدت از ذبیح الله منصوری انتقاد کرده بود و وی را دزد آثار ادبی خوانده بود. ذبیح الله منصوری در جوابش میگوید:«اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد».[نیازمند منبع]
مقاله علیاکبر قاضیزاده
علیاکبر قاضیزاده در مقالهای در روزنامه شرق به تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۸۶ تحت عنوان «تکلیف ذبیحالله منصوری را روشن کنید»، به ارائه راهکارهایی برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری پرداخت. او درباره آثار منصوری میگوید:
همه این کارها به نام ترجمه به خوانندگان عرضه میشود، اما اهل تحقیق و کارشناسان ادبیات میدانند آن نویسندگان غربی که کتابها به نام آنان معرفی میشود، در مجموع سه حالت دارند؛
۱. این نویسندگان یا وجود خارجی دارند اما کتابی به چنین نام و مضمونی ننوشتهاند.
۲. یا وجود خارجی دارند اما جزوهای، مقالهای یا یادداشتی چندبرگی نوشتهاند که با گذر از ذهن خلاق و سازنده منصوری به کتابی مفصل و پربرگ تبدیل شدهاند.
۳. یا اصولاً از ابتدای پیدایش سیاره زمین اصلاً چنین آدمهایی زاده نشدهاند تا چه رسد به اینکه کتابی نوشته باشند که ذبیح الله منصوری آن را به فارسی بازگرداند.
او درباره مشکلاتی که با خواندن آثار منصوری پیش آمدهاست، مینویسد:
از قلم منصوری خیلیها هم خیر دیدهاند و هم سود. عدهای هم سرکار رفتهاند و بدجوری خیط شدهاند. مثل کسی که آرای ابوعلی سینا از قول منصوری – یا نویسنده ادعایی او- را جدی گرفت. مثل کسی که در پاورقی منصوری، آرای بدیع و ناگفتهای از ملاصدرا- آن هم از قول هانری کربن- را در نوشتههای منصوری دید و تا پاریس رفت تا بیشتر بداند و تازه آنجا فهمید کربن چنان چیزهایی ننوشتهاست و نمونههای دیگر. بسیاری از چهرههای معتبر معاصر ما (مثل مینوی، دستغیب، کریم امامی، رضا براهنی و…) به همین سبب دشنامهای حرفهای را نثار منصوری کردند و البته حق هم داشتند. همه این ایرادها یک مبنای مشترک دارند؛ منصوری به اصل متنها به هیچ شکل وفادار نیست. این ایرادها از آنجا مهم جلوه میکنند که هیچ یک از کارهای منصوری به ظاهر تالیف نیست؛ همه در ظاهر ترجمهاند. چرا باید نویسندهای با سرنوشت حرفهای خود چنین کند؟ چرا لااقل آن گروه کارها را که نویسنده مشخصی ندارند تالیف اعلام نکرده است؟ خود او گفتهاست به دو دلیل؛ اول اینکه از منتقدان سختگیر و بی رحم میترسیده و دوم اینکه تصور میکرده گذاشتن نام یک نویسنده غربی بر روی کتابها حاصل کار را معتبرتر جلوه میدهد.
او برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری، این پیشنهاد را ارائه میدهد:
با ذبیح الله منصوری چه باید کرد؟ نخست آنکه از تعصب اگر بگذریم آثار او قابل نادیده گرفتن نیستند. پیشنهاد میکنم گروهی از اهل قلم، اهل داستان نویسی و ناشران به خود زحمت دهند و در یک نشست تکلیف این کارگر بی مدعا، پرکار و تاثیرگذار را پس از بررسی همه آثار او مشخص کنند. پیشنهاد میکنم این نشست تکلیف چهار گروه از آثار منصوری را یک بار برای همیشه روشن کند.
۱- منصوری تعدادی ترجمه از نویسندگان شناخته شده دارد که انتساب آن آثار به این نویسندگان مسلم است. مثل آثار موریس مترلینگ، موریس دوکپرا، آگاتا کریستی، سروانتس، الکساندر دوما و دیگران. این آثار باید ترجمه منصوری شناخته شوند اگرچه ترجمههایی نارسا و نامناسب. اکنون اختیار با خوانندهاست که این آثار را با همین سطح ترجمه بپسندد یا نپسندد.
۲- برخی از کتابهای او- به هر دلیل ممکن- نویسنده شناخته شدهای ندارند. یا مسلم است که یا چنین نویسندگانی پا به عرصه وجود نگذاشتهاند یا گذاشتهاند، اما چنین کتابی ننوشتهاند. توافق شود که نام نویسنده مجهول را از روی جلد کتابها پس از این برد ارند و این آثار تالیف ذبیح الله منصوری شناخته شوند.
۳- تعدادی از کارهای منصوری هم نویسنده مشخص دارند و هم آن نویسنده پدیدآورنده آن کتاب هست.
منصوری به کمک ذهن و قدرت داستانسرایی خود آن اثر کم حجم را به کتابی مفصل تبدیل کردهاست. این کتابها را میشود در گروه اقتباس جای داد.
۴- آثار منصوری در حوزه مذهب، فلسفه و تاریخ اسلام را یا میشود کنار گذاشت یا با این توضیح چاپ کرد که این آثار قابل استناد نیستند و فقط برداشتهای منصوری هستند.
با این تدبیر میشود هم تکلیف مردم را با آثار منصوری روشن کرد، هم جایگاه اصلی او را به او بخشید، هم وجود او را از این سکوت مرگبار نجات داد. به علاوه شاید با این تدبیر نجات بخش بتوان حقوق پایمال شده بازماندگان روانشاد منصوری را از آثار او به آنان بازگرداند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C
زندگینامه: ذبیح الله منصوری (1276- 1365)
کتاب > نویسندگان و مولفان- همشهری آنلاین:
ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال 1276 در شهر سنندج به دنیا آمد
وی تحصیلات مقدماتی را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت.
ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال 1299 وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت.
ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت. وی که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر.
منصوری طی ۷۰ سال روزنامه نویسی خویش با مجلات و مطبوعات بسیاری همکاری کرد از جمله: کوشش، اطلاعات، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد. در ترجمهٔ آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافاتی را در متن اصلی اعمال کردهاست.
منصوری آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ۱۴۰۰ اثر).
ذبیح الله منصوری در سال 1365 در سن 89 سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت.
برخی از آثار ذبیح الله منصوری:
غرش طوفان (۷جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
قبل از طوفان (۸جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ۳ کتاب ملکه مارگو ، مادام مونسورو و پاسداران ۴۵گانه)
سه تفنگدار (۱۰جلد) (۱۳۳۶) – الکساندر دوما (پدر)
شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ۱۳۴۳
عشاق نامدار (۳جلد) (۱۳۴۶)
خواجه تاجدار (۱۳۴۷) – ژان گور
امام حسین و ایران (۱۳۵۱) – کورت فریشلر
مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (۱۳۵۴)
سقوط قسطنطنیه (۱۳۵۹) – میکا والتاری
خداوند الموت (حسن صباح) (۱۳۵۹) – پل آمیر
ملاصدرا (۱۳۶۱) – هانری کربن
عارف دیهیم دار (۱۳۶۲) – جیمز داون
غزالی در بغداد (۱۳۶۳) – ادوارد توماس
جراح دیوانه (۱۳۶۴) – ژارگن توروالد
سرزمین جاوید (۴جلد) (۱۳۷۰) – رومن گیرشمن
زندگی خصوصی کاترین کبیر (1372) – جرج پی. کوچ
سینوهه پزشک فرعون (۲جلد) – میکا والتاری
من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو
سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو
اسپارتاکوس (؟) – هوارد فاست
ژوزف بالسامو (۳جلد) (؟) – الکساندر دوما (پدر)
محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری
شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار
دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری (؟) – ژان یونیر
مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل
پطر کبیر (۲جلد) – رابرت ماسی
عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر
محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی
ایران و بابر – ویلیام ارسکین
ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد
خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز
لولیتا – ولادیمیر ناباکوف
http://hamshahrionline.ir/details/100576
ذبیحالله منصوری؛ از پیشگویی زمان مرگ تا کاسه پول خرد ادبیات – تهران امروز نوشت:
اسماعیل جمشیدی تنها خبرنگاری است که توانست با ذبیح الله منصوری مصاحبه کند. البته بیش از پنج بار. مصاحبه با مترجمی که هرگز نگذاشت از او عکسی بگیرند برای خودش شاهکاری بوده است.
او گردآورنده کتابی است به نام دیدار با ذبیح الله منصوری. تنها کتابی که میتوان به عنوان مرجع برای رسوخ به زندگی مترجم منزوی به آن مراجعه کند.
جمشیدی تنها کسی است که کمک میکند تا رد منصوری را در ابر شهر تهران پیدا کنیم. او در کتابش با نزدیکان و همکاران او مصاحبه کرده و به گوشهای از اطلاعات این نوشتارها اشاره میکند.
در مصاحبههایش جایی اشاره دارد به خوابهایش؟
بله میگفت که ماژلان قهرمان کتاب بزرگترین جهانگردی بشر چندین بار به خوابم آمده با او حرف زده و بگو مگو کردهام.همین قهرمانهای کتابهایی که ترجمه کردهام حتی در عالم خواب هم تنهایم نمیگذارند.
و جایی هم اشاره به اینکه دوست صمیمی نیما بوده؟
بله. در نوشتار یکی از کسانی که در کتابم برای او یادداشتی نوشته به این موضوع تاکید شده: «خدا مرا ببخشد که شعر نو را توی دهن نیما انداختم. یکشب ترجمه یک شعر فرانسوی را برایش خواندم.آنقدر با هوش و زرنگ بود که فکر را گرفت، حالا نام نیما تمام ایران را گرفته.
ظاهرا هیچوقت به اندازهای که شایستهاش بود حقالتالیف دریافت نکرد؟
یکی از دوستانش میگوید یک روز او را عصبانی و ناراحت دیدم. او را به حرف کشاندم.گفت پیش ناشر بودم. آقای علمی خودش گفته بود ساعت 9 صبح برای گرفتن پول مراجعه کنم.امروز که رفتم سرم داد کشید که اقا مگر اینجا دکان کلهپزیه که صبح به این زودی آمدی.
با خانم زبیده جهانگیری که همکار قدیمی ایشان هم بود گفتوگو کردهاید. خانم جهانگیری چون فرصت کافی نداشت گفتوگو با ما را رد کرد. اما او از همکاران نزدیک او بوده؟
در مصاحبهاش هم کاملا مشخص است و این خانم بزرگوار ناگفتههای بسیاری دارد.مثلا میگفت که:«یادم هست که اولین کنجکاوی که در زندگی او کردم و به من جواب داد،نظافت و پاکیزگی او بود. کفش واکس زده پیراهن تمیز. علت را که پرسیدم، گفت در اوایل دوره رضا خان که بنده خیلی جوان بودم ودر جمع خبرنگاران مطبوعات تهران به بوشهر رفتم تا از جریان بازدید گزارش تهیه کنم روزی که شاه از جمع حاضرین بازدید میکرد وقتی از مقابل صف خبرنگاران رد شد به قیافه ژولیده خبرنگاری اعتراض کرد و که معلوم است در کارت هم نامنظمی.
ماجرای کاسه پر از پول خرد چه بود؟
خانم جهانگیری میگفت ایشان در کمد خانهاش یک کاسه خیلی بزرگ پول خرد داشت که در آن سکههای ناصرالدین شاهی مظفرالدین شاهی و احمد شاهی و سکههای کنونی را در آن میریخت. محتوای کاسه به مرور زمان شاید در طول 60 یا 70 سال گذشته چند کیلو شده بود. منصوری عادت داشت که از خرید که بر میگشت پولخردهای خود را داخل کاسه بزرگ بریزد. شاید به خاطر سنگینیاش بود و آستر کتش را که پاره میکرد. این کاسه را یک ماه بعد از مرگ منصوری با شکستن در اتاقش به سرقت بردند.
ماجرای پیشگویی مرگش چه بود ظاهرا در مصاحبه با شما گفته بود که تا چهار روز دیگر و در سن هشتاد سالگی خواهد مرد که البته درست از آب در نیامد شما چرا چنین سئوالی از او کردید؟
ذبیح الله منصوری در مجله سپید و سیاه در سال 1350 سلسله مقالاتی نوشت تحت عنوان دنیای ناشناخته سحر و جادو که بیش از سایر نوشتههایش خواننده داشت. استقبال مردم از این مطالب آنقدر زیاد بود که خوانندگان نامه مینوشتند و منصوری پاسخ میداد.
در همین مجله بود که ایشان زیر پوشش متخصص جهان دیده عنوانی که سردبیر مجله به او داده بود، برای آینده مخاطبان جواب مینوشت که در مجله چاپ میشد. کار پیشگویی به آنجا رسید که زنان صاحبنام و سرشناس مقامات دولتی هم بدون اینکه او را بشناسند تقاضای پیشگویی میکردند. بنده از این بخش از فعالیتهای نوشتاری ایشان اطلاع داشتم و میخواستم نظرش را در مورد آینده خودش هم سئوال کنم.
http://www.khabaronline.ir/detail/158293/
* ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال 1276 شمسی در شهر سنندج متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت. پدرش علاقه ای به تحصیل او نداشت ولی مادرش از خانواده علماء و روحانیون بود.
** ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال 1299 وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می شود حدود 1400 کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی می باشند.
** ذبیح الله منصوری بسیار ساده می زیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو 53 نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود.
** ذبیح الله منصوری که نوشته ها و ترجمه هایش خوانندگان فراوان یافت، نویسنده ای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر؛ وقتی بعد از شهریور 20 او را شناختم و کراراً برای ترجمه و نوشتن مقاله در چاپخانه او را می دیدم گفتگو با او فقط در چند جمله خلاصه می شد.
** ذبیح الله منصوری در سال 1365 در سن 89 سالگی در تهران در گذشت. یادش گرامی باد
از ذبیح الله حکیم اللهی دشتی که جامعه کتابخوان ما او را با نام «ذبیح الله منصوری»می شناسد نزدیک به هزار و 400 نوشته، ترجمه و کتاب باقی مانده که بعضی از آن ها با وجود حجم زیاد صفحات و مجلدات متعدد به فروش بالایی دست پیدا کرده اند.
درباره این مترجم نام آشنا حرف و حدیث هایی مثل این مورد که الحاقات او به متن چندین برابر متن اصلی نویسنده است و … بسیار است اما نمی توان نادیده گرفت که چاپ های چهل و چندم بعضی از ترجمه های او حکایت از اقبال عمومی به آثار وی دارند.
منصوری شهرت خود را بین اهل مطالعه به ترجمه کتاب هایی همچون «خواجه تاجدار»، «سینوحه» و «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» مدیون است.
ناشرانی که کار های وی را چاپ کرده اند می دانند که ترجمه های منصوری- هرچند که حجیم و چند جلدی هستند- همواره از پر درآمد ترین کتاب ها بوده و هستند.
ترجمه ذبیح الله منصوری از«سینوحه» نوشته «میکا والتاری» که چاپ اول آن در سال 1364 منتشر شد تا به امروز به 47 چاپ رسیده است.
برگردان او از «فرزند نیل» نوشته هوارد فاوست تا به حال 10 چاپ خورده و چاپ چهاردهم «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» نوشته کنستان ویرژیل گیورگیف با ترجمه وی به چاپ چهاردهم رسیده است.
چاپ دهم «سفرنامه ماژلان» نوشته «پیگار فتادی لومبارد» و بیست و هفتمین دوره انتشار کتاب «کنیز ملکه مصر» اثر «میکل پیرامو» از ترجمه های دیگر این مترجم پرتلاش هستند که توسط نشر زرین چاپ و منتشر شده اند.
«خداوند الموت» نوشته نویسنده فرانسوی «پل آمیر»* با ترجمه منصوری در حال حاضر به چاپ 43 رسیده و برگردان او از کتاب «امام حسین و ایرانیان» تالیف «کورت فریشلر» چاپ 17 خود را در انتشارات جاویدان سپری می کند.
علاوه بر آثار یاد شده، رمان 10 جلدی «سه تفنگدار»، کتاب 4 جلدی «سرزمین جاوید»، «منم تیمور جهانگشا»، «کنت مونت کریستو»، «جنگ ایرانیان»، «زندگی و سرانجام ماری آنتوانت»، «اسپارتاکوس»، «غرش طوفان»، «ژوزف بالسامو»، «ملاصدرا» و بسیاری رمان و کتب تاریخی دیگر بخش کوچکی از ترجمه های معروف منصوری در عمر 89 ساله او را تشکیل می دهند.
آثار این مترجم که به خاطر حجم وسیع ترجمه ها و نوشته هایش** جزو نوادر تاریخ تالیف و ترجمه در ایران و شاید جهان به حساب می آید همان اندازه که پر فروش و عامه پسند بوده و هستند، به همان اندازه نیز جدی و مورد پسند حرفه ای های ادبیات نیز بوده اند.
منصوری در کنار چاپ کتاب هایش که توسط چند ناشر معروف و نام آشنا مثل «امیر کبیر»، «جاویدان»، «زرین»، «مستوفی» و …منتشر شده، با نشریات و جراید کثیر الانتشار جدی و عامه پسند نیز همکاری داشته که از میان این دو طیف مختلف المنافع می توان از «کتاب هفته» که توسط احمد شاملو اداره می شد و «خواندنیها» که علی اصغر امیرانی آن را می گرداند اشاره کرد.
برای هر دو این مجلات هرهفته می نوشت و ترجمه می کرد.
ذبیح الله منصوری در سال 1276 در سنندج به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدماتی در زادگاهش و کرمانشاه به سال 1299 به شوق تحصیل رشته دریانوردی به تهران آمد.
زبان انگلیسی و فرانسه می دانست و به واسطه همین دانایی اول بار ترجمه هایش را به روزنامه «کوشش» سپرد.
ترجمه به دلش نشست و از تحصیل رشته ای که قصد خواندنش را داشت منصرف شد و این گونه بود که هزار و 400 مقاله، نوشته و ترجمه از خود بر جا گذاشت. وی سرانجام در تاریخ18 خرداد 1365 جان به جان آفرین تسلیم کرد.
* نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عده ای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است.
** منصوری 89 سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است. نمونه مشابه منصوری با کمی توفیر را می توان در احمد شاملو سراغ گرفت.
http://www.kazeroon.net/goonagoon/zabih.htm
ذبیحالله منصوری ذبیحالله حکیم الهی رشتی دارای اسم نویسندگی ذبیحالله منصوری*? (????–????) روزنامهنگار و مترجم اهل ایران بود. آثار ترجمهء وی به دلیل اقتباس از منابع دیگر و تغییر و افزایش متن اثر (در قیاس با متن زبان اصلی) مشهور است. ذبیح الله منصوری دارای تحصیلات قدیمه بود و خدمت مطبوعاتی خود را از سال ???? آغاز نمود. منصوری طی ?? سال روزنامه نویسی خویش بامجلات و مطبوعات بسیاری همکاری نمود از جمله: کوشش ، اطلاعات ، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه. عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر نمود. در ترجمهء آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافات بسیاری را در متن اصلی اعمال کردهاست. بعضی منتقدان کتابهای ادبی و تاریخی این صفت وی را نکوهیده و خلاف نظریهء «وفاداری به متن در ترجمه» میشمارند ? در حالی که استقبال خوانندگان عام از آثار او چشمگیر بودهاست و این آثار به احتمال، پرخوانندهترین رمانهای تاریخی به زبان فارسی هستند. وی آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود ???? اثر) که حتی ذکر نام آنها هم کاری دشوار است. ذبیح الله منصوری متاهل و صاحب دو فرزند بود. او در ?? خرداد ماه ????ش در بیمارستان شریعتی درگذشت. فهرست مندرجات • ? برخی آثار • ? منصوری نویسنده یا مترجم • ? روایت • ? منبع • ? پانویس
برخی آثار • غرش طوفان (?جلد) (????) – الکساندر دوما (پدر) • قبل از طوفان (?جلد) – الکساندر دوما (پدر)(مجموعهای از ? کتاب ملکه مارگو ، مادام مونسورو و پاسداران ??گانه) • سه تفنگدار (??جلد) (????) – الکساندر دوما (پدر) • شاه جنگ ایرانیان در چالدران و یونان (جون بارک واشتن فنو) – ???? • عشاق نامدار (?جلد) (????) – • خواجه تاجدار (????) – ژان گور • امام حسین و ایران (????) – کورت فریشلر • مغز متفکر جهان شیعه «امام صادق» (????) – • سقوط قسطنطنیه (????) – میکا والتاری • خداوند الموت (حسن صباح) (????) – پل آمیر • ملاصدرا (????) – هانری کربن • عارف دیهیم دار (????) – جیمز داون • غزالی در بغداد (????) – ادوارد توماس • جراح دیوانه (????) – ژارگن توروالد • سرزمین جاوید (?جلد) (????) – رومن گیرشمن • زندگی خصوصی کاترین کبیر (1372) – جرج پی. کوچ • سینوهه پزشک فرعون (?جلد) – میکا والتاری • من کنیز ملکه مصر بودم – میکل پیرامو • سفرنامه ماژلان – پبگافتا دی لومباردو • اسپارتاکوس- هوارد فاست • ژوزف بالسامو (?جلد) – الکساندر دوما (پدر)(این رمان قبل ازغرش طوفان بوده و با این رمان یک مجموعه واحد را تشکیل میدهد) • محبوس سنت هلن یا سرگذشت ناپلئون – اوکتاو اوهری • شاه طهماسب و سلیمان قانونی – آلفرد لابی ار • دلاوران گمنام ایران در جنگ با روسیه تزاری – ژان یونیر • مکاتبات چرچیل و روزولت – وارن اف. کمبل • پطر کبیر (?جلد) – رابرت ماسی • عایشه بعد از پیغمبر – کورت فریشلر • محمد پیغمبری که از نو باید شناخت – کنستانتین ویرژیل گئورگی • ایران و بابر – ویلیام ارسکین • ملکه ویکتوریا – الیزابت لانفورد • خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی – ارهارد لوتز • لولیتا – ولادیمیر ناباکوف منصوری نویسنده یا مترجم او کتابهای بسیاری نگاشتهاست. او در سبک نویسندگی خود دارای روش خاصی بود. اما طرفدار سبک بسط و گسترش کتب بود. او به کتابهای اصلی وفادار نبود. در بسیاری از موارد اطلاعات خویش را نیز به کتابهای میافزود. او معتقد بود. ترجمه بر دو گونهاست نوعی که در آن مترجم به لغت به لغت ترجمه میکند و به متن اصلی وفادار است و نوعی دیگر که خود آن را اقتباس مینامید مترجم این اختیار را داشت که ایده اولیه نویسنده را گسترش دهد. او به خاطر سبک خاصاش بارها مورد انتقادهای شدید و بعضا استهزا قرار گرفت. رضا براهنی در کتاب کیمیا و خاک او را بشدت مورد انتقاد داد و نوشت “آقای ذبیحالله منصوری طرفدار مدرسه بسط است یعنکی که رمان ششصد صفحهای در دست ایشان حداقل هزار صفحه میشود.? او در ترجمهء آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافات بسیاری را در متن اصلی اعمال میکرد. بعضی منتقدان کتابهای ادبی و تاریخی این صفت وی را نکوهیده و خلاف نظریهء «وفاداری به متن در ترجمه» میشمارند در حالی که استقبال خوانندگان عام از آثار او چشمگیر بودهاست و این آثار به احتمال، پرخوانندهترین رمانهای تاریخی به زبان فارسی هستند. کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» نوشته «میکا والتاری» نویسنده فنلاندی در حالی توسط ذبیحالله منصوری در دو جلد و 989 صفحه ترجمه شد که اصل کتاب بیش از 60 صفحه بیشتر نیست. یعنی اگر کتاب والتاری را که به گفته خودش از پاپیروسهای هیروگلیفنشان ترجمه شده است و ظاهراً هیچ کس جز خودش یارای تأیید صحت و سقم آن را ندارد سندی متقن در نظر بگیریم، ترجمه آن به فارسی 929 صفحه داستان اضافه دارد. این را علی اناری در مصاحبه با خبرآنلاین میگوید و اضافه میکند «مرحوم ذبیح الله منصوری و قلم شیوایش شهره دهرند اما هیچ کس ترجمههای آن مرحوم را که تاریخ و افسانه را توأمان با هم داشت تاریخ صرف نخوانده و نمیخواند.» ? البته نمیتوان سخنان علی اناری را تماماً تایید کرد. با نگاهی به نوشتههای ذبیحالله منصوری درمیبابیم که وی بیش از آنکه مترجم باشد نویسندهای توانا بودهاست. کتابهای او از نظر تاریخی سندیت دقیقی ندارند، گرچه وی تلاش بسیاری که در کتب تاریخی است به حوادث کتاب با رخدادهای دنیای واقع نیز همسان باشند، اما در برخی از اوقات نوشتههای او با تاریخ واقعی در تضاد هستند.برای نمونه در مورد قتل خواجه نظامالملک در کتاب خداوند الموت میخوانیم:”وقتی محمد طبسی به نهاوند رسید به او گفتند خواجه در شکارگاه است و او به قرق رفت و تقاضای ملاقات کرد.در محضر خواجه وی ناگهان دید که یکی از دو غلامبچه با خنجر به وی حمله کرد و او را به قتل رساند.” اما در واقع خواجه نظامالملک در شب جمعه دوازدهم ماه رمضان سال ??? هجری قمری در راه بغداد در محلی به نام صحنه توسط یک از فدائیان حسن صباح به نام بوطاهر ارانی به قتل رسیدهاست?. حسینقلی مستعان در مصاحبه با سیروس آموزگار درباره ذبیح الله منصوری میگوید: «همة ما میدانیم که نیمی از آنچه ذبیحالله منصوری به اسم ترجمه مینوشت، نوشته خود او بود. حتی به نظر من “نیم” هم برآورد کمی است. خود شما یکبار برای من تعریف کردید که امیرانی یک جزوة سی چهل صفحهای را برای ترجمه به وی داد و او آن را در سی چهل شماره خواندنیها ترجمه کرد و بعداً هم به صورت یک کتاب قطور در ایران چاپ شد.» و سیروس آموزگار پاسخ میدهد: «بله، درست است. من خودم آنروز حضور داشتم. یکبار دیگر نیز در همین فرانسه, یک روز دکترمحمدعلی امیرمعزی را که به یقین یکی از نامداران ایرانی معاصر است، دیدم و به وی گفتم که در ایران کتاب خداوند الموت ذبیحالله منصوری را که ترجمه از یک نویسندة فرانسوی بنام پل آمر است خواندهام و خیلی خوشم آمده است و میخواهم اصل کتاب را به فرانسه بخوانم. دکتر معزی غش غش خندید و گفت آن کتاب در واقع مقالهای بیش نیست و ملحقات خود منصوری آنرا به صورت آن کتاب قطور در آورده است.» ? روایت روزی منتقدی در یکی از روزنامه ها به شدت از ذبیح الله منصوری انتقاد کرده بود و وی را دزد آثار ادبی خوانده بود. ذبیح الله منصوری در جوابش می گوید:«اگر انسان در زندگی قرار باشد که دزد باشد بهتر است کتاب بدزدد».
منصوری 89 سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است.