در گوشه ای از دنیای خدا می رفت!
با دلی که به باد داده بود!
فرشته ای
سقوط ریسمان را حس کرد!
پوست چروکیده اش
هنوز نگاه خورشید را باور نداشت!
… … … … … … … … …
شعر با زبانی ساده و تاثیر گذار شروع شده است.شاعر سعی کرده دامنه ی « شروع » و « ختام » شعرش حول یک محور در حوزه ی رستاخیز زبانی در گردش باشد.انعطاف پذیری عناصر صور و خیال شعر یکی از مهم ترین جنبه های تجزیه و تحلیل کیفی آن محسوب می شود.از سوی دیگر،عدم آرایش داده های ورودی برای یکپارچه کردن بسامد و کنترل سامانه فعلی می باشد.شعر باید دارای یک فرم ساختاری مطلوب باشد تا در مواقعی که ترمینال افکار و تصویر سازی های شاعر به اوج خود(نقاط سیر شده در چارچوب فرم شعر) می رسد ،کنترل هیبریدی مورد توجه قرار گیرد.حال،شعر با دو سطر بلند و یکسان آغاز می شود اما بعد از آن نحوه ی چگونگی ترکیبات وصفی و اضافی آن به صورت یک پارامتر ثابت شناخته نمی شود.به طوری که کانبان(کارت) هایی که برای تسهیم ماده ی شعر محسوب می شود،کنار گذاشته شده و تلاشی برای بازنگری در شیوه ی ساختار گرایانه(structuralist approach) صورت نگرفته است.
**حال تشریح صنایع و آمد و رفت جریان شعری:او برای این که مفهوم « بادبادک » را به نمایش گذارد جهان بینی و کثرت گرایی شعر را مورد آنالیز قرار می دهد.
عبارت: “در گوشه ای از دنیای خدا می رفت” هندسه درونی شعر را به وجود می آورد.البته می توان فعل « رفتن » را به ایهام نیز نسبت داد که اگر این گونه باشد پیچدگی و دشواری های کلامی و اعتقادی در زین جوشش هایش بیشتر به چشم می خورد.فردی از دنیای خدا می رفت/از سرزمین خدا می رفت/چشم هایش در حال بسته شدن بود/نگاهش بین « امروز » و « فردا » متصور شده بود.حال گریزی به این مطلب می زنیم.خداوند فرموده : اگر کسی از غذای من نخورد/در سرزمین سکونت نداشته باشد و در حال ناامیدی و گرفتاری و مشکلات مرا صدا نزند ، با او کاری نخواهم داشت.پس می توان نقاط عطف و جهت گیری گسیل های شاعر را بسط داد و فرارتر از آن به نتایج دیگری دست یافت.دل به باد دادن-کنایه از این که کاری اشتباه انجام دادن.به عبارت دیگر، کاری بیهوده و عبث انام دادن.امری که به ذات خود ناشایست و ناپسند می باشد.حال اگر « شخص مذکور » و « بادبادک » را در دو طرفه ی ترازو قرار دهیم کدام بر دیگری سیقت خواهد گرفت!؟ نقوش حاصل شده از این دلتا های بدست آمده را می توان بین « شخص » و « بادبادک » سرشکن نمود.بنابراین « باد » را می توان نیرویی بر خلاف نیروی موافق « فرشته » و « ماه » و « خورشید » دانست ؛ زیرا در این جا مفهوم « باد شُرطه » صادق نیست.فرشته-نماد نگهبان و ناظر است.همانند « شهاب ثاقب » که همیشه از آسمان ها در مقابل نیروهای مخرب و شیطانی محافظت و پاسبانی می کند.گویا فرشته افتادن شخص مذکور در تالاب و مرداب هایی بس عمیق که خودِ شخص نقش مستقیمی در بوجود آوردن آن داشته است،می بیند.در این نمونه، مفهوم « ریسمان » را می توان به کنایه از « حبل متین » نیز توصیف نمود.”کسی که به ریسمان محکم خدا چنگ نزند ، به طور یقین گمراه خواهد شد و در آخر چیزی جز « پشیمانی » و « حسرت » عایدتش نمی شود.حال در شیوه ی شیوایی شناختی(rhetorical approach) و شیوه ی جامعه شناختی(sociological approach)، این دو عنصر در حد مطلوبی در تئوری تسهیل بخشی قابلیت های شعری در کالبد ساختمان شعر،یاخته هایی سوسو می زند.اما در اخر به آرمان گرایی و امید انگیزی دست نمی یابیم.شاعر در عبارت: « پوست چروکیده اش » به مدت زمانی که بادبادک در آسمان چرخ می زد و چرخ می زد اشاره می نماید.لذا شخصی که هنوز در گرداب های خود ساخته دست و پا می زند برای رهایی خود حتی نمی خواهد فریاد بزند.دادرس خیلی نزدیک است.اما او چشم هایش را بسته است.در این جا « خورشید » نماد-پروردگار است.با این که آن فرد به کهنسالی رسیده است اما هنوز تلاشی برای آمرزش از خود نشان نمی دهد.گویند:اگر صد توبه شکسته باز آی! او هنوز نسبت به کارهایی که انجام داده احساس پشیمانی نمی کند که برای واردن شدن به وادی « توبه » برگه ی عبور را به دستان او بدهند.زیرا خانه ی اول این صابون بدی ها،کژاندیشی ها،زشتی ها و … پشیمانی قلبی از کرده ی خود می باشد.
برای شاعر بهترین ها را آرزو می کنم.
-بــامهر!
بخش نقد ادبی | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو