فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 16 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

در مدح ابوحرب بختیار

ساقی بیا که امشب ساقی به کار بـاشدزان ده مرا که رنگش چون جلنار باشدمی ده چـهار سـاغر، تـا خـوشگوار بـاشدزیرا کـه طـبـع مردم را بـر چـهار بـاشـدهـمـطـب…

ساقی بیا که امشب ساقی به کار بـاشدزان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد
می ده چـهار سـاغر، تـا خـوشگوار بـاشدزیرا کـه طـبـع مردم را بـر چـهار بـاشـد
هـمـطـبــع را نـبـیـدش فـرزانـه وار بــاشـدتـا نه خروش بـاشد، تا نه خمار بـاشد
نی نی دروغ گفتـم، این چـه شمار بـاشدبـاری نبـید خـوردن کم از هزار بـاشـد؟
بــاده خــوریـم روشـن، تــا روزگـار بــاشـدخاصه که بـاده خوردن بـا بختیار بـاشد
خـاصـه کـه روز دولـت مسـعـود یار بـاشـدخـاصـه که ماهرویی، اندر کـنار بـاشـد
مـیـراجــل کـه کــارش بــا کــارزار بــاشــدیا در میان مجـلس، یا در شکار بـاشـد
تـا این جهان بـه جایست، او را وقار بـاشداو بـا سـرور بـاشـد، او بـا یسـار بـاشد
لشـکرگذار بـاشـد دشـمن شـکـار بـاشـددیـنـاربـخـش بـاشـد، دیـنـاربـار بـاشـد
هم حـقشناس بـاشد، هم حقگزار بـاشدهم در بدی و نیکی، اسپاسدار بـاشد
در کـارهـای عـقـبــی بــا کـردگـار بــاشــددر کـارهـای دنـیـی بــا اعـتـبـار بـاشـد
شـکـرش عـزیز بـاشـد، دینـارخـوار بـاشـداز فخـر فخـر بـاشـد، از عـارعـار بـاشـد
جـشـن سـده امـیـرا! رسـم کـبــار بـاشـداین آین گـیومـرث و اسـفـنـدیار بـاشـد
زان بـرفـروز کـامـشـب انـدر حـصـار بـاشـداو را حـصـار میرا، مـرخ و عـفـار بـاشـد
آن آتـشـی کـه گـویی نخـلی بـبـار بـاشـداصلش ز نور بـاشد، فرعش ز نار باشد
چون بـنگری به طولش سرو و چنار بـاشدگر سرو را ز گوهر بـر سر شعار بـاشد
چون بنگری به عرضش، از کوهسار باشدور کوه را ز عـنبـر در سـر خـمار بـاشـد
سـرو از عقیق بـاشـد، کوه از عقار بـاشـداین مستعیر بـاشد، آن مستعار بـاشد
بــا احــمـرار بــاشــد، بــا اصـفـرار بــاشـدنـه احـمـرار بـاشـد، نه اصـفـرار بـاشـد
هم بـا شعاع بـاشـد، هم بـا شرار بـاشـدزینش لبـاس بـاشد، زانش دثـار بـاشد
چـون لاله زار بـاشـد، چـون مرغزار بـاشـدنه لـالـه زار بـاشـد، نه مـرغـزار بـاشـد
چــمــیـدن فــرازش مــانـنــد مــار بــاشــدرخـشیدن شعاعش گویی نضار بـاشد
مـیـرجــلـیـل بــرخــور، تــا روزگـار بــاشــدبـا قـند لب نگـاری، کـز قـندهار بـاشـد
خـورشـید روی بـاشـد، عنبـر عـذار بـاشـداز پـای تـا بـه فرقش رنگ و نگار بـاشد
بـرلحـن چـنگ و سـازی کش زیرزار بـاشـدزیرش درست بـاشد، بم استوار باشد
دسـتـانهای چـنـگـش سـبـزه بـهار بـاشـدنــوروز کــیــقــبـــادی و آزادوار بــاشــد
تـا گـوش خـوبـرویـان بــا گـوشـوار بــاشـدتـا جنگ و تـا تعصب بـا ذوالفقار بـاشد
تا کان و چشمه بـاشد، تا کوهسار بـاشدتـا بـوستان و سبـزی، تا کامگار بـاشد
تــا بــیــقــرار گــردون انــدر مــدار بــاشــدوندر مـدار گـردون کـس را قـرار بـاشـد
تـا سعد و نحـس بـاشد، بـا اخـتـیار بـاشدچـونانکه اخـتـیارش بـی اضطرار بـاشد
ذلـش نهفـتـه بـاشـد، عـز آشـکـار بـاشـدوانـدر پــنــاه ایـزد، در زیـنـهـار بــاشــد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج