آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است چون دست او به گردن و دست رقیب نیست اشک همین صف…
آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است چون دست او به گردن و دست رقیب نیست اشک همین صفای تو دارد ولی چه سود اینه ی تمام نمای حبیب نیست فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند در آستان عشق فراز و نشیب نیست آن برق را که می گذرد سرخوش از افق پروای آشیانه ی این عندلیب نیست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج