زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم غنچه ی صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر کو سرانگشت شتابی تا ز هم بازش کنم قصه ی …
زلف پرپیچ و خمت کو تا ز هم بازش کنم بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم غنچه ی صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر کو سرانگشت شتابی تا ز هم بازش کنم قصه ی رسواییم چون صبح عالمگیر شد کی توانم همچو شب آبستن رازش کنم در نگاه من زنی گنگ است و گنگی کامجوست کامبخشی مهربان کو تا سخنسازش کنم پرده ی شرمی به رخسار سکوت افکنده ام برفکن این پرده را تا قصّه پردازش کنم خفته دارد دل به هر تاری نوایی ناشناس زخمه ی غم گر زنی سازی نوا سازش کنم چون غباری نرم، دل دارد غمی غمخوار کو؟ کاشنای این سبک خیز سبک تازش کنم من سرانگشت طلایی رنگ خورشیدم تو شب زلف پر پیچ و خمت کو تا زهم بازش کنم.
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج