هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطائی معلوم نکردم ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندار…
هرمز را گفتند وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطائی معلوم نکردم ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کرانست و بر عهد من اعتماد کلی ندارند ترسیدم که از بیم گزند خویش آهنگ هلاک من کنند، پس قول حکما را کار بستم که گفته اند: | |
از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم | وگر بـا چو او صد بـرآئی بـجـنگ |
نبـینی که چـون گربـه عاجـز شود | بـرآرد بـچـنـگـال چـشـم پـلـنـگ |
از آن مــار بـــر پـــای راعــی زنــد | که ترسد سرشرا بکوبد بسنگ |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج