داد ذوالــنــون بــه بــایــزیــد پــیــامکای گرفتـه بـه خـواب خوش آرامسـر بـرآور کـه وقـت بـیـگـه گـشـتپـای در نه کـه کـاروان بـگـذشـتبـــایــزیــدش …
داد ذوالــنــون بــه بــایــزیــد پــیــام | کای گرفتـه بـه خـواب خوش آرام |
سـر بـرآور کـه وقـت بـیـگـه گـشـت | پـای در نه کـه کـاروان بـگـذشـت |
بـــایــزیــدش جـــواب داد کــه مــرد | آن بــود در سـرای صـلـح و نـبــرد |
که رود شب به خواب از همه پیش | بـامـدادان رسـد بـه منزل خـویش |
سـر بـه بـالـین نـهـد بـه فـرقـت یـار | صـبــحـدم پـیـش او شـود بــیـدار |
لــیــک در مــجــمــع طــلــبــکــاران | بـاشـد این خـواب خـواب بـیـداران |
هر که عمری ز خـواب دیده نبـست | ندهد این خواب یکدم او را دست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج