توصيف آرايه:
دو امر متقابل يا هر دو وجودىاند مثل روز و شب، زشت و زيبا و جنگ و صلح يا
يكى از آنها وجودى است و ديگرى عدمى مثل بينا و نابينا، پيدا و ناپيدا و گاه و بيگاه.
بنابراين بين دو امر عدمى، هيچ گاه تقابل وجود نخواهد داشت.
در تقابل دو امر وجودى يا تصور يكى از آنها متوقف بر تصور ديگرى هست مانند
پدرى و فرزندى و كمى و افزونى يا نيست مانند پيرى و جوانى و دوستى و دشمنى و در
تقابل يك امر وجودى و يك امر عدمى يا از شؤون عدمى، وجود است مانند بينا و نابينا
كه در آن شأن نابيناست كه بينا باشد يا نيست مانند پيدا و ناپيدا كه در آن شأن ناپيدا نيست كه پيدا باشد.
پس، تنها چهار نوع تقابل، قابل پيش بينى خواهد بود:
1- تقابل تضايف
يعنى اين كه در تقابل دو امر وجودى، تصور يكى از آنها متوقف بر تصور ديگرى
باشد. مانند تقابل پدر و پسر در بيت زير:
در مكتب دقائق، پيش اديب عشق | هان اى پسر بكوش كه روزى پدر شوى |
2- تقابل تضاد
يعنى اين كه در تقابل دو امر وجودى، تصور يكى از آنها متوقف بر تصور ديگرى
نباشد مانند تقابل پير و جوان در بيت زير:
نفس باد صبا مشكفشان خواهد شد | عالم پير دگر باره جوان خواهد شد |
3- تقابل عدم و ملكه
يعنى اين كه در تقابل يك امر وجودى با يك امر عدمى، از شؤون عدمى، وجود
باشد. مانند تقابل توانايى و ناتوانى در اين بيت:
چو بر روى زمين باشى، توانايى غنيمت دان | كه دوران، ناتوانىها بسى زير زمين دارد |
4- تقابل ايجاب و سلب
يعنى اين كه در تقابل يك امر وجودى و يك امر عدمى، از شؤون عدمى، وجود
نباشد. مانند تقابل به كام و به ناكام در اين بيت:
دسترنج تو همان به كه شود صرف به كام | دانى آخر كه به ناكام چه خواهد بودن؟ |
بنابر آنچه گذشت، مطابقه كه آن را طباق و تضاد نيز گويند، آن است كه دو لفظ مقابل
يكديگر را در سخن گرد آورند اعم از اين كه آن دو لفظ« اسم» باشند چون پست و بلند،
دوست و دشمن و روز و شب.
آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است: | با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
يا« فعل» چون: هست و نيست و آمد و رفت.
به هست و نيست مرنجان ضمير و خوش مىباش | كه نيستى است سرانجام هر كمال كه هست |
يا« حرف» چون:« ل» و« على» در: الدّهر يومان: يوم لك و يوم عليك. روزگار دو روز
است: روزى به سود تو و روزى به زيان تو.
آن دم كه با تو باشم، يك سال هست روزى | و ان دم كه بى تو باشم، يك روز هست سالى |
از لطيفترين طباقها، طباق سلبى است و آن چنين است كه از يك مصدر، دو فعل
مثبت و منفى يا امر و نهى را در سخن گرد آورند، دو فعل مثبت و منفى مانند نگوييم و
بگوييم در بيت زير:
رازى كه بر غير نگفتيم و نگوييم | با دوست بگوييم كه او محرم راز است |
و دو فعل امر و نهى مانند بخور و مخور در اين بيت:
برو به هر چه دارى بخور، دريغ مخور | كه بىدريغ زند روزگار تيغ هلاك |