بخوان که تاریکی از این صدا میترسد
که زخم کهنه هنوز از دوا میترسد
بخوان که این شب بیانتها بلرزد باز
که هر سکوت از آواز ما میترسد
بخوان، اگرچه نفس در گلو شکسته است
که سد جهل از سیل رها میترسد
صدای تو، دل قمر به لرزه میاندازد
که محتسب از عشق و از نوا میترسد
بخوان که طوفان بهمن ز راه برخیزد
زمین ز سرشت ایزدی شما میترسد
به ترس دشمن از این آسمان بیمرز
بخوان که سایه از نور صدا میترسد