مسی به رنگ شفق بودم زمان ، سیه شدنم آموخت در امید زدم یک عمر نه در گشاد و نه پاسخ داد در دگر زدنم آموخت چراغ سرخ شقایق را رفیق راه سفر کردم به پیشواز …
مسی به رنگ شفق بودم زمان ، سیه شدنم آموخت در امید زدم یک عمر نه در گشاد و نه پاسخ داد در دگر زدنم آموخت چراغ سرخ شقایق را رفیق راه سفر کردم به پیشواز سحر رفتم سحر ، نیامدنم آموخت کنون ، هوای سفر در سر نشسته حلقه صفت بر در به هیج سوی نمی رانم حدیث خویش نمی دانم خوشم به عقربه ی ساعت که چیره می گذرد بر من درون آینه ها پیری است که خیره می نگرد در من که خیره می نگرد در من
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج