باز هم فصل خزان آلود کیکاووسها
مانده در اذهان مردم شیهه ی کابوسها
دیده ها در هرم آتش سینه ها در شط خون
باز هم فریاد یاری بر لب ناقوسها
شب هزاران قصه دارد در کتاب زندگی
گرچه سوسو می زند چشم دل فانوسها
در شکوه روح من زیبا پرستی هست و بس
مانده ام در حسرت زیبایی طاووسها
باز طوفان حوادث بر جبین من وزید
می روم در جاده ها با باری از افسوسها
شاعر: فرهاد مرادی
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر