فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1403

ای ملائکه محو جلوه های ذات تو/مهدی رحیمی

ای ملائکه محو جلوه های ذات تو/مهدی رحیمی

ای ملائکه محو جلوه های ذات تو

بین آسمان پهن است، سفره ی صفات تو

 

این همه صفات تو، ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر، سفره ات نمک دارد

 

خضر کربلای من، پیر آسمانی ها

روضه ی پر از نور آخر الزمانی ها

 

از کجا تو می ریزی، جلوه های طاووسی

که فرشته می افتد، پای تو به پابوسی

 

هر که یوسفت می دید، می برید دستش را

شوق روی تو می داد، سمت باد هستش را

 

هر کسی تو را دیده، خوانده قل هو اللهی

بسکه مثل خورشیدی، بسکه این همه ماهی

 

صبح فیض می گیرد، از رخ مصابیحت

صد بهشت می ریزد، از دل مفاتیحت

 

ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری

بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری

 

عشق در تو می دیده، احتشام پیغمبر

احترام تو مثل احترام پیغمبر

 

ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت

آیه ای تلاوت کن از زبان لیلایت

 

وقت رفتنت که شد، خیمه ها قیامت شد

وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد

 

هر که بود مجنون شد، لحظه ای که لیلا رفت

پشت پای تو دیدند اشک های بابا رفت

 

رفتی و دو سه آیه از خدا رجز خواندی

رفتی و در آن میدان ذوالفقار چرخاندی

 

هر که بین لشگر بود، نقشه ی فرار کشید

سایه ی خودش را از تیغ تو کنار کشید

 

اخم را کمی وا کن جلوه کن تبسم را

یک نفس ترحم کن ضجه های مردم را

 

در شلوغی لشگر ابن ملجمی آمد

مثل  مسجد کوفه ضربه ای به فرقش زد

 

چشم اسب پر خون شد، رفت در دل لشگر

وای ارباً اربا، مصحف علی اکبر

 

آه رد زانویی سمت او کشیده شد

تا رود کنار او قامتی خمیده شد

 

قطعه قطعه هایش را بین یک عبا پیچید

“إحملوا اخاکم” هاش بین کربلا پیچید

رحمان نوازی

**********************

هزار تا اصغر

که گفته بال کبوتر اضافه آمده است

فقط زجسم تو یک سر اضافه آمده است

 

برای کشتن تو چون که چون یامبری

کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

 

یکی خمیده چو زهرا و دیگری لیلا

چرا کنار تو مادر اضافه آمده است

 

فقط به روی عبا وقت جمع کردن تو

چه قدر پاره ی پیکر اضافه آمده است

مهدی رحیمی