انسجام معنایی در شعر / دکتر اسماعیل امینی
اگرچه شعر، منطق خاصّ خود را دارد و استدلالهای رایج در منطق معمولی، در شعر به گونهای دیگر ظاهر میشود، امّا به هر حال، شعر نیز نظام منطقی و معنایی خود را دارد که بیش از هر چیز بر تخیّل، عاطفه و کارکردهای خاصّ زبانی بنا میشود. به این دو بیت بنگرید:
«دشمن ولی مثل مسلسل شد دوباره
میسوخت از درد شکست و داد میزد
انگار دست از کینههایش برنمیداشت
این بار امّا بیصدا فریاد میزد»
دشمن، مثل مسلسل شده، میسوزد و داد میزند. تا اینجا میتوان پذیرفت که مسلسل هم میسوزد و داد میزند. امّا وقتی بیصدا فریاد میزند، این چه ربطی به مسلسل دارد؟ در این دو بیت، کلمهی «مسلسل» برجستهتر از کلمات دیگر است و به نظر میرسد که باید رکن اصلی معنای شعر باشد. امّا چنان که پیداست، فقط در حدّ کلمه باقی مانده است. اینگونه استفاده از کلمات، بدون توجّه به کارکردهای معنایی و تناسبهای هنری در شعر، موجب پریشانی منطقی شعر میشود. ببینید در بیت زیر، «گل نیلوفر بودا» چگونه به کار رفته است:
«یه نفر هست که تو دستاش، گل نیلوفر بوداس
یه نفر هست که سکوتش، واسه من مثل معمّاس»
به راستی، برجستهترین عبارت این بیت، (گل نیلوفر بودا) به غیر از نقشی که در قافیه دارد، چه تأثیری در نظام معنایی بیت گذاشته است؟ گاهی فاصلهای که میان سطرهای یک سروده است، موجب میشود که سراینده از انسجام معنایی سرودهاش غافل شود. مثلاً در ترانهای که با این بیت آغاز میشود:
«بگو؛ قلبم کجا مونده؟ که از تو بیخبر هستم
میخوام یادم بیاد کی بود، کجا بود، دل به تو بستم»
به فاصلهی چند بیت، به این سطرها میرسیم:
«تو هر جای زمین باشی، تو قلبم جات محفوظه
یه جوری عاشقت میشم، که انگار اوّلین روزه»
در آغاز کار، سخن از دل بستن و جا ماندن قلب شاعر / عاشق و بیخبری او از معشوق بود. امّا اینجا سخن از دوری معشوق و محفوظ بودن جای او در قلب شاعر / عاشق است. حتّی در دو مصراع همین بیت هم تناقض معنایی وجود دارد؛ جای معشوق در قلب شاعر محفوظ است امّا تازه دارد قول میدهد که از این پس عاشق او شود، آن هم یک جوری که انگار اوّلین روز است! به راستی، مگر عشق با گذشت زمان، ریشهدارتر و زیباتر نمیشود؟
منبع: کتاب “جلسه شعر” نشر شهرستان ادب
منبع: سایت نقد شعر