اندیشه وحدت بخش در شعر نو
با نگاهی به شعر« پرنده ، ستاره و نیلوفر» سروده عبدالرضا شهبازی
دکتر عباس گودرزی
« به سر زلف پریشان تو دل های پریش
همه خو کرده چو عارف به پریشان سخنی »
اگر منظور عارف قزوینی را از « پریشان سخنی » همان شعر یا ترانه ی او بدانیم – که البته پس از پیوند با سر زلف پریشان یار ؟ به دست می آید – باید شعر را در واقع نوع خاص از زبان دانست که از عرف و ساختار زبان معمول فاصله گرفته و زبان بر ساخته ی خود را به وجود می آورد . این سخن را می توان با استناد به دیدگاه صورت گرایان روس در خصوص شعر و اساساً ادبیات کامل کرد . آن ها بحث خود در خصوص ادبیات را متمایز کردن زبان ادبی از زبان متعارف محاوره آغاز می کنند ، بدین صورت که زبان شعر را واجد خاصیتی منحصر به فرد می دانند که آن را از زبان عام جدا می نماید و این وجه تمایز را بیش از هر چیز ناشی از کاربرد صور خیال ( imagination ) در قلب آرایه های ادبی می دانند. صورت گرایان این صنایع ادبی را تمهید ( device ) نامیده و توانایی هنرمند – شاعر یا نویسنده – را در میزان و چگونگی به کار گیری از این تمهیدات می دانند . بدین ترتیب به کارگیری هنرمندانه آرایه های ادبی در بستر زبان عام ، زبانی برساخته ( constructed ) به وجود می آورد که در قالب آثار ادبی است – شعر و داستان – به غایت خود که از نظر صورت گرایان نا آشنا فرانمودن امر آشناست ( defamilarization ) نایل می شود. این زبان خاص و بر ساخته بدون در نظر گرفتن عرف و ساختار شعر و ادبیات در واقع غیر متعارف و غیر معمول به نظر رسیده و طرد می شود . « پریشان سخنی » از جمله در شعر نو یا سپید به اوج خود رسیده به نحوی که حتا ساختار ظاهری و نوع ترکیب بندی سطور نیز در این نوع شعر ، این پراکنده گویی و پریشانی را القا می کند . این امر برای خواننده ی معنا جوی خو کرده با شعر کلاسیک موزون و مقفی غریب نموده و او را ازبر قرار کردن ارتباط با این نوع شعر ، و شعر را از « تصرف در نفوس » که استاد شهیر دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب « شعر بی نقاب ، شعر بی دروغ » رسالت شعر می خواند ، باز می دارد. بحث ما بر سر این است که چه چیز این پراکندگی را وحدت و انسجام می بخشد تا در نهایت اثر ادبی هم چون قائم به ذات ( جدا از سیطره شاعر ) به حیات خود ادامه دهد. چون ماهیت شعر و کلاً ادبیات و هنر از صورت و معنا تشکیل شده – صرف نظر از این که کدام یک اولویت دارد یا عملاً ارجحیتی بین آنها وجود داشته باشد یا نه – وجود معنا ، به ویژه در شعر نو را می توان انسجام بخش این پراکندگی دانست . در واقع وجود یک اندیشه محوری به عنوان زیر ساخت شعر به این عناصر به ظاهر پراکنده ، قوام بخشیده و آن ها را کنار هم نگه می دارد . یا به عبارتی شکلی متاثر از معنا بوده و بر گرد آن به وجود می آید . نظیر این ایده را می توان در آن چه در بین شعرای رمانتیک قرن 19 انگلستان ، به « شکل اندام وار » ( organic ) معروف است ، مشاهده کرد.دوره ی رمانتیک در ادبیات انگلستان را می توان به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ ادبیات این کشور دانست چرا که ظهور آن ، سبک و سیاق هایی جدیدی را در شیوه ی نگارش شعر به وجود آورد که با نوع نگارش شعر نو و ظهور آن در تاریخ ادبیات ایران قابل مقایسه است . نکته ی دیگر در خصوص رمانتیک این که این مکتب بعد از دوره ی نئو کلاسیک و حتا در مقابل آن به وجود آمد. بدین صورت که نئوکلاسیک به لزوم پایبندی به اصول شعر کلاسیک و سرودن شعر در قالب و اوزان ثابت ، از جمله نوشتن در قالب « دوبندی مقفی » ( heroic couplet ) را تاکید می کرد که هر مصرع آن پنج بند دو هجایی تشکیل یافته که هجای دوم در هر بند با تکیه صدای بیش تر ادا می شود . در حالی که شعرای رمانتیک با تاسی از تعریف ویلیام و ردزورث از شعر ، با رهایی از قافیه و وزن خاص به « فوران احساسات خود جوش » در شعر خود روی آوردند . چندی بعد کالریج ، که خود به همراه وردزورث از بزرگان رمانتیک است مفهوم « شکل اندام وار » را مطرح کرده و ضمن آن هم چنان بر آزادی شعر از قید و بند های از پیش تعیین شده صحه گذاشت . بر طبق این نظریه ، اثر ادبی کلیتی است که اجزای تشکیل دهنده آن از پیوندی اندام وار بر خوردارند . هر جزء اثر با اجزا دیگرش هماهنگی دارد و تاثیر کلی که در ذهن خواننده باقی گذاشته می شود، هم ناشی از تک تک اجزاء هم ناشی از ارتباط مجموع این اجزاء است که در شکل تبلور می یابد ( پاینده ، 191 ) .به عبارتی « شکل شعر تابعی از ایده های مطرح شده در آن است . » ( همان ) اگر این نظریه را در مورد شعر نو فارسی ، صادق بدانیم ، می توان پراکندگی ظاهری آن را از قضا مناسب آن یافت.
در شعر «پرنده ، ستاره و نیلوفر » اثر شاعر معاصر عبدالرضا شهبازی ظاهراً اندیشه به محوری مورد نظر باعث انگیختن نگاه تیز بین و ذهن حساس شاعر در به تصویر کشیدن محیط پیرامون اوست.برای بیان این مفهوم شاعر با خلق یک صدای سوم شخص در واقع خود و یا هر شاعری را مخاطب کرده و با عبارت « به هر چه می خواهی خیره شو » شعر را آغاز می کند . این عبارت در شعر سه بار تکرار می شود و به نوعی شعر را به سه قسمت تقسیم می کند که وجود این عبارت در ابتدای آن در واقع این سه قسمت را به هم پیوند می دهد. بعد از دعوت شاعر به مشاهده ی محیط پیرامون ، بلافاصله به « پرنده » ، « ستاره » و « نیلوفر» اشاره می کند . انتخاب این کلمات از آن رو عامدانه و به جاست که هر یک به تنهایی و همگی با هم دلالت بر طبیعت داشته و هر کدام به طور مجاز جز به کل ( metanomy ) در واقع کل طبیعت و هستی را در بردارند. البته این سه واژه یا تصویر ( image ) از سوی دیگر بیانگر صنعت ایجاز که از خصوصیات بنیادی شعر و در کل ادبیات است ، نیز هستند . پس از ذکر این واژه گان آوردن عبارت « و آوازی که از واژه گان شعرت به گوش می رسد » بر مخاطب بودن شاعر از یک سو و به نحوی توانایی شاعر در به تصویر کشیدن آن طبیعت منظور تاکید می شود.
در قسمت دوم شعر باز شاعر با عبارت « به هر چه می خواهی خیره شو » به مشاهده و تامل دعوت می شود ولی این بار به مشاهده ی محیطی دیگر ، محیطی که واژه ها ی
« صندلی » ، « میز » ، « اتاق » و « پرده » بر آن دلالت دارند. این بار انتخاب عامدانه و به جای این واژه گان جملگی محیط پیرامون شاعر در خانه محیط زندگی او را تداعی می کنند و بی جان بودن این اشیاء در عبارت « پرده ای / که باد در کنار پنجره ات / تکان نمی دهد » به طور غیر مستقیم بیان می شود. و باز پس از این تصویر سازی به قدرت تخیل و تصویر پردازی شاعر و ذوق و قریحه شاعری او اشاره می رود که « هنوز / همه چیز / با لب های تو می چرخد » . همه چیز « صندلی » و « میز » و حتا « اتاقی که در آن نیستی » با قدرت تخیل تو جان گرفته و به حرکت درمی آیند . در ادامه گوینده به « شب » ، « روز » ، « زمستان » و حتا « فصل هایی که نیستند » اشاره می کند که جملگی به قدرت تخیل شاعر دوباره زنده و بیان می شوند.
در ابتدای قسمت آخر باز وجود عبارت « به هر چه می خواهی خیره شو » علاوه بر تحکیم پیوند این قسمت با دو قسمت مجال را برای گوینده فراهم می آورد که شعر را که گویی به اوج خود رسیده با اشاره ای غیر مستقیم به قریحه و تخیل شاعرانه خلاصه و پایان می دهد. « هنوز پشت آن چهره ی غمگین / پری کوچکی آواز می خواند » هنوز در وجود شاعر که «چهره ی غمگین » مجاز آن است ، غمگین بودنش نشان از تامل و تالم او دارد ، تخیل تصویر پرداز شاعرانه که « پری کوچک » کنایه از آن است . به مشاهده و بیان طبیعت انسانی و بیرونی مشغول است . همان گونه که دیدیم ، یک اندیشه و مفهوم دیر آشنایی که در واقع به عبارتی برتری شاعر نسبت به سایر افراد یا عبارتی کلی تر برتری هنرمند نسبت به عوام در دیدن و دریافتن است و حتا می توان رد آن را به عنوان یک درون مایه ( theme ) جهان شمول ادبیات دنیا ( در غزل های شکسپیر ، داستان هنرمند گرسنه ، کافکا و غیره ) و مصداق آن را در شعر حافظ و سعدی آن جا که از شعر خود سخن به تعریف و تمجید می گویند نیز یافت ، در این جا با پرداختی نو ارائه شده و منعکس می شود . لذا وجود این اندیشه تصاویر و واژگان پراکنده را گرد هم آورده و وحدت می بخشد . لذا هدف شاعر از این « پریشان سخنی » در واقع سر در گم کردن خواننده نیست بلکه بیان معنا به طور غیر مستقیم با استفاده از تمهیدات ادبی است تا خواننده را به مصداق مثل « عاقلان را اشارتی » به تامل و تفکر وا داشته یا آن گونه که صورت گرایان روس رسالت ادبیات می دانند ، امر آشنا و غریب و نا آشنا جلوه داده و خواننده را به باز نگری به امری که مدت هاست در نظرش روزمره و به ظاهر عادی شده وا دارد.
بخش نقد ادبی | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو