ای دل بگو از این زمانه ی بیبرقی و ز آب
گویی که مصرف بی رویه جهان را نمود خراب
آن شیر آب که باز است و میرود چنین
گوید که نیستی و از دنیا نداری تو تاب
لامپها شب تا سحر روشن دریغ ز خواب چشم
انگار کردهایم شهری پر از ماه و آفتاب
هرکس به فکر خویش و آسایش تن است
کو آنکه بندد دست اسراف از پی ثواب
کولر به اوج سرما و همسایه قطع برق
آخر چه شد این منطق و این عقل انتخاب
قبض هم که آید و قلبها بلرزد ز نرخ آن
این است جزای تو زین مصرف بیحساب
اکنون که خشک شده چشمه و رودخانهها
حسرت خوریم به جرعهی آبی و می شویم کباب
دقت به مصرف کنیم نیست کسی بفکر
ورنه که آب و برق شود نایاب و میشود سراب
برق گر نبود خاموشی و آب گر نبود تشنگی
جوییم این دو نعمت خالق تا نگرددش خراب
یخچال خالی و قبض گران آری همین پایان کار
بی جا به مصرف دنیا نموده ایم حساب
اندیشه کن آدینه به فردا به نسل خود
ورنه دنیا میشود بر تو سراسر التهاب
آب و برق مصرف نما در زندگی با اعتدال
بشنو این پند مرا ای دوست تا یابی صواب
شاعر: خداداد آدینه


