فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

یعنی این صنم

غلامحسین خورشیدی

به نام خدا
(یعنی این صنم)
شادم ز لبخند تو من، مسرور یعنی این صنم
دیوانه خوانندم کسان، مشهور یعنی این صنم
من از شراب لب تو را، عمری است بیخود گشته ام
کس را بصیرت ار بود، مخمور یعنی این صنم
در گوش گوش سینه ام، چهر تو را بینم مها
چشم دل ار دارد کسی، منشور یعنی این صنم
قربان کنند اصحاب حج، خوش حال حیوانی و من
ببریده ام سر را ز دل، منحور یعنی این صنم
هر کس به درگه طالب چیزی است، من وصل تو را
در دیدگان اهل دل، منظور یعنی این صنم
دلخوش که تو فرمان دهی، یا نار یا هم جنتی
گویم کس ار پرسد مرا، محشور یعنی این صنم
گر خوانی ام گر رانی ام، جز شکر کی بینی ز من
دانم گر از سویت بود، مبرور یعنی این صنم
در اوج باشد بیخودی، “عارف” انا الحق می زند
چشمش نمی بیند دویی، منصور یعنی این صنم
غلامحسین خورشیدی
(عارف)
4 و 5/7/1392

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران