آرزو حاجی خانی
لمس زیبای آفریدن بود
آخرین بوسه های عریانت
زنده ام باشکوه احساست
تازه ازشعرهای بارانت
یاد باران نرفته از اینجا
قلب احساس رانشانه بگیر
مثل آغوش بی سرانجامی
عشق راازخودم بهانه بگیر
آیه آیه «طلوع» نازل کن
برسرنعشِ این شب دلگیر
می کُشدفکروذهن مردم را
زجر ِشهرِ کشیده به زنجیر
دردو غم ها رسیده به خونم
رگ به رگ رابریدم ازفریاد
بغض هایم مقدس است این بار
رفتم ازدست گریه ها برباد
آه! ازروزگارسختی که
آتش دردزدبه آدم ها
عشق چون روح پاک حوایی
مُردازسوزِ«دوست دارم»ها!
…
آرزونوشت:
امشب بارانم
به خانه ات می آیم
باران ها دروغ نمی گویند.
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران