منصور یال وردی
جامانده از قطار سفر ، گریه می کنم
با رفتنت بدون خبر ، گریه می کنم
از ابتدای لحظه ی بی انتهای درد
تا خنده های زود گذر گریه می کنم
با ناله های باد در آغوش پنجره
با جیر جیر خسته ی در گریه می کنم
ای باغبان کجای جهانی ؟ بیا ببین
همپای ضربه های تبر گریه می کنم
در قاه قاه گوش خراش کلاغ ها
با خاطرات شانه به سر گریه می کنم
دنبال یک نشان که مگر باز هم تو را ….
این شهر را نفر به نفر گریه می کنم
این اشک ها کفاف دلم را نمی دهند
حق دارم اینکه خون جگر گریه می کنم
دیگر نگو که گریه سزاوار مرد نیست
راهی نمانده است اگر گریه می کنم
منصور یال وردی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران