فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

گرداب فراق

محمد جوکار

واپسین حسم ، به حال اختناق افتاده است
شعر من در شعله های یک اجاق افتاده است

پیش چشمانش کم آوردم ، نمیدانم چرا
بین من با چشمهایش ، افتراق افتاده است ؟

کو کجا رفت آنکه احساس مرا فهمیده بود ؟
قسمتم در انزوای این اطاق افتاده است

روی امواج خیال و در بلاتکلیفی ام
زورق عشقی ، به گرداب فراق افتاده است

باز هم دلشوره و هرگز نفهمیدم چرا
نغمه های اشتیاق از اشتیاق افتاده است ؟

هرچه دوری میکنم از خاطرات خیس او
باز سرباز دلم در باتلاق افتاده است

خواب دیدم ، مثل ایام جوانی ، سادگی
چشم من بر دلبری سیمین ساق افتاده است

تا که او فهمید منهم عاشق چشمش شدم
لابلای بوسه ها ، فکر طلاق افتاده است !!

بغض دلتنگی مرا دست غزل هایم سپرد
نبض ها در واژه ای پر طمطراق افتاده است !!

انتهای این غزل ، چون قافیه کم آمده
کودک خاموش شعرم ، زیر طاق افتاده است

من نمیدانم چرا “یاس خیال “م عاقبت
در سراشیبی تند اتفاق افتاده است ؟

م.ج.یاس خیال 1395.02.24

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران