حسن کریمی
«کوی دوست»
خداوندا چه زیبا ، بختِ من این بار برگشته .
که مژگان از کنارِ ،نرگسی بیمار برگشته .
سرای سینه شد ویران ، از آن آرایشِ مژگان .
دل انگاری ، ز رزمِ لشکرِ تا تار برگشته .
نگاهی بود و لبخندی ، چه سُکرآلوده پیوندی .
سیه مستی شدم، لول ازکفِ خمار برگشته .
پس از چشم انتظاری ها ، پس از شب زنده داری ها.
عجب نقشی ، مرا زین گردشِ پرگار برگشته.!
زمستان شُد بهار آمد، شمیمِ عطرِ یار آمد .
خرامان جفتِ بلدر چین ، به گندمزار برگشته .
زمین شهد و شکر دارد ، زمان لطفی دگر دارد .
به بزمم ساقی امشب ، بس که نا هموار برگشته .
مکن منعم ،بزن طبال ِ تو بر طبلِ رسوائی .
به پا دارید، حلاجی به شوق دار برگشته .
بگیراین پرده راحاجب، که حجی میرسد واجب .
به کوی دوست سالک،از دیارِ یار برگشته .
حسن کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران