پرستش مددی
شانه ام تکیه گاه خوبی نیست رسم آئینه را بهم نزنید
در مسیر دل شکسته ی من مثل پروانه ها قدم نزنید
بغض افتاده در گلوگاهم سرنوشتم همیشه باران است
لطفا از راه حنجر شعرم سرنوشت مرا رقم نزنید
ریشه ام روی خاک عشاق است آسمان بر سرم پر از طوفان
آی آنها که کشته ی قلمید روی احساس من قلم نزنید
پای شوقم شکسته باورتان بنشینید از غزلخوانی
درحضور قراولان غزل بی سبب ناشیانه دم نزنید
دشت افتاده بعد باران در معرض بادهای طوفانزا
در هوای سکوت و تنهایی , دشت دل را ندیده سم نزنید
سالها حس من شکوفا بود شوق او یک غزل “پرستش” بود
من خودم تا کبوتر حرمم , هی دم از شعر محتشم نزنید
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۷.۲۶
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران