منصور یال وردی
کجاست آنکه وجودش کمی شبیه من است
که فارغ از خود و بیگانه از قبای تن است
که شعر می چکد از بند بند اندامش
و انعکاس غزل در کتیبه سخن است
همان قصیده شیرین که حسن مطلع او
شبیه حسن ختامش ردیف « آمدن» است
کسی که لحظه دل کندنم از آغوشش
غروب تلخ جدایی روح از بدن است
نه من فقط به هوایش به بیستون زده ام
هرآنچه مرد در این شهر مانده کوه کن است
و در توان غزل نیست ، خود بگو که تویی
همان کسی که در این شعر شمع انجمن است
◻️◻️
و من که گرم و تو شیرین شبیه چای و شکر
بیا که وقت در آغوش هم یکی شدن است
بیا به گور غزل های تکه پاره من
بیا که فاصله اینجا به قدر یک کفن است
#منصور_یال_وردی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران