فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

کارن مقدم – حكايت چشمى

دل از حكايت چشمى به خاك و خون افتاد
ميـانِ زورقِ تنهــاى واژگـون افتـاد

اگرچه يار من اصلا شبيه شيرين نيست
مرا ، حكايت فرهاد و بيستون افتاد

فريبِ آينه خوردن فريب تلخى بود
دل از ملامت خود در تب جنون افتاد

به آنكه دردِ دلم را نديد ، بنويسيد ،
امير لشگر من در غم قشون افتاد

خيالِ خاطره ى خنده هاى ديروزش
شكفت و در شب من ناله ى كنون افتاد

مرا حوالىِ چشمش به خاك بسپاريد
مرا كه خواهشِ ديدارِ با “شگون” افتاد

#كارن_مقدم

شاعر کارن مقدم

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو