زادروز ۱۲ دسامبر ۱۹۲۸
روستای شکر[۱]، منطقه مرزی کنونی میان قزاقستان و قرقیزستان
مرگ ۱۰ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی (۷۹ سال)
نورنبرگ، آلمان
ملیت قرقیزستان
جایگاه خاکسپاری گورستان آتابیت در نزدیکی بیشکک
پیشه نویسنده
کتابها اولین معلم، کشتی سفید ،
روزی که بیش از صد سال به طول انجامید و جمیله
درباره داستان جمیله گفتهاند: شاید در ادبیات جهان در مورد محبت زن و مرد هزاران اثر خلق شده باشد اما هیچ کدام آن صمیمیت و شیرینی جمیله را ندارند، در واقع آیتماتف در این زمینه روزنه تازهای را بر روی خوانندگان باز کرد.
آیتماتف در سالهای بعد چندین اثر جدی، «الوداع گلسری»، «معلم نخستین»، «درناهای بر محل»، «نهالک روسری قرمز من»، «رو در رو»، «زمین مادران»، «کشتی سفید»، «روزی طولانیتر از قرن» ، «تورا کاساندرو»، «وقتی کوهها فرو میریزند»… را تالیف نمود که این آثار به طور سریع در میان خوانندگان محبوبیت و شهرت فراوانی برای نویسنده به ارمغان میآوردند و با زبانهای مختلف دنیا ترجمه و نشر میشدند.
اما مهم ترین اثری که بدون شک آیتماتف را در سطح جهانی مطرح کرد، بی تردید رمان «روزی طولانیتر از قرن» بود. این رمان که آمیزهای از واقعیت و تخیل است در 3 زمان، گذشته، حال و آینده انشا شده و در واقع نویسنده داد سخن را داده است. رمان از نقل روایت مردمی دشتهای قرقیز و قزاق شروع میشود:
در زمانهای قدیم قومی بود با نام ژوئن. ژوئنها که به جنگ و چپاول با همسایگان خود میپرداختند و یکی از شیوههای هجوم و حمله آنها این بود که جوانان و نورسان را اسیر میگرفتند و آنها را در بیابانی موی سرشان را پاکیزه میتراشیدند و آنها را کچل می کردند.
سپس به سرشان پوست شتر میبستند که بر پوست سر میچسبد و موی را از رشد باز میماند و موی بر داخل سر فرو میرفت و در نتیجه این جوان حافظه خود را از دست میداد و تنها به حرف کسی گوش میکرد که او را به این حال آورده بود، یعنی ژوئن. یعنی این جوان در اصل به منقُرت(که اختراع خود آیتماتف بود.)اصالت باخته و بی هویت.
البته بسیاری از جوانان اسیر به این سختی تحمل نمیآوردند و میمردند. شاید از میان 20 الی 30 نفر 3-4 نفر زنده میماند و به منقرت – غلام حلقه به گوش که همه گذشته خود را از دست داده و تنها به حرف “خواجه” اش گوش فرا میدهد و بنده او میشود، تبدیل میشدند،
ژاله، یکی از جوانهایی است که به منقرت تبدیل یافته و وقتی مادرش به جستجوی او در دشت قزاق پیدا میشود و به او میگوید که من مادر تو-“آنه بیت” هستم جوان که حافظهاش را از دست داده اکنون حتی مادر خود را فراموش کرده به خواجه –آنی که او را به این روز آورده میگوید: شبانگاه زنی در این دور و بر پیدا میشود و میگوید من مادر تو ام، او آیا مادر است؟
خواجه به او پاسخ میدهد: نه، او دروغ میگوید، تو مادر نداری، او را بکش. ژاله که مسلح است و حرف کسی را جز حرف خواجه گوش نمیکند بالاخره به زاری و تولای مارد اعتنای نکرده با تیر نیزه سینه مادر را میشکافد.
تمام حوادث رمان در لابلای این قصه مردمی میچرخد و برخی منتقدین از ژوئنها به عنوان نمونهای از حکومت داران روس تعبیر کردهاند که میخواستند اقوام زیر سلطه خود را از اصالت دور و به یک قوم بی هویت که تاریخ و میهن خود را گم کرده است، تبدیل نمایند.
این جسارت نویسنده در روزگار آن زمان شوروی از سوی منتقدین مورد تمجید قرار گرفت و حتی برای چاپ این رمان موانع زیاد ایجاد کردند، ولی در مقابل آیتماتف که در ادبیات شوروی حرف اول را میزد، قادر نبودند دیگر مقاومت کنند. این رمان با شمارگان میلیونی ترجمه و با زبانهای مختلف ترجمه شد.
حتی این رمان برای کسب جایزه نوبل برای مولف آن پیشنهاد گردید، ولی به گفته “ضمیر ایرعلی اف”،رئیس سابق قرقیزکینو(اتحادیه سینما گران) قرقیزستان، لابی صهیونیستها به شدت مخالفت کردند و این جایزه که حق مسلم نویسنده بود به او اعطا نگردید.
آیتماتف با نبوغ فطری و دیدگاه به مراتب جلوتر از هم زمانان روند معمولی ادبیات شوروی را دگرگون کرد و مقامات سیاسی و فرهنگی مسکو به ناچار او را قبول داشتند و روی حرفش حساب میکردند. این بود که تمامی جوایز فاخر ادبی را بر او اهدا نمودند و نویسنده چند دوره نماینده مردم در پارلمان اتحاد شوروی، رئیس کانون نویسندگان قرقیزستان و در پایان عمر سفیر قرقیزستان در کشور های اروپایی بود.
در سال 2008 نیز در قرقیزستان به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد او، سال آیتماتف اعلام شد که نویسنده سرشناس در همان سال دار فانی را بدرود گفت.
بر پایه چندین اثر او – از جمله “کشتی سفید”، “الوداع گلسری”، “جمیله” و غیره فیلم ساخته شد که از استقبال گرم برخوردار بودند.
به هر صورت آیتماتف نام خود را در تاریخ و ادبیات قرقیزستان و ممالک شوروی سابق جاویدانه کرد و هیچ نویسنده دیگر در این سرزمین شهرت و جایگاه او را کسب نکرد.