فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

چشم

مرتضی برخورداری

چشم
تا که از چنگ تو آهنگ خطر می آید
این همه فتنه زچشمان تو برمی آید

چشم تو آن زحل مانده به آغوش فلک
مست و گیراست که در صدر خبر می آید

بدعتی تازه نهاده ست به دینداری عشق
بوق و کرنا زده آیین دگر می آید

مانده ام گر کند قصد به خون همگان
عالمی جان به کف از شوق به سر می آید

بی جهت نیست که خلقی همه در دام تواند
شیر چشمان تو آهو به نظر می آید

جان سپردند بسی بر سر دار مژه ات
پلک برهم چو زنی خون جگر می آید

چشم تو چشم پُراندوه مرا دید و گذشت
کی به سنگ دلت از غصه اثر می آید

شرح دلدادگیم شرح غم دربه دری ست
هرکه آگه شده با دیده ی تر می آید

طرح لبخند من افتاد به آیینه ی رُخ
شادم از این که غمت شام و سحر می آید

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران