پرستش مددی
چون تک درخت خشکم از درد این جدائی
ای نور دیدگانم ، کی چهره می نمائی
هرشب به یاد رویت ، در جان من ستیز است
آخر تو در کجائی ، تا من شوم فدائی
اینجا هوای خانه از بغض من غمین است
ای مهربان ترینم ، از من مکن جدائی
دردی به جان نشسته از این دل شکسته
شاید که در کنارت ، از غم شوم رهائی
ای ماه خوش خرامم ، آرامشی به جانم
من مرغ پرشکسته ، تو مرهم و دوایی
بوی تو می دهم من ، در هر کجا که باشم
ما هر دو دل شکسته ، از جور و بی وفائی
پایان نمی شود جان ، زین انتظار تشنه
ترسم که من بمیرم ، تا دیدنم نیایی
چشم انتظار رویت تا که دری گشایی
تا از تو جان بگیرم ، این درد بی دوایی
از جور این فلک چون ، هر دم به آه و سوزم
من تا به کی “پرستش ” ، باید کنم گدائی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران