حسن کریمی
(چشمه دو دیده)
ساقی بریز باده به جامم ،سبو سبو
کاین بار مانده مرا ، در گِلو ، هلو
من سربه سر،در بدرِکوچه هایِ سرد
لبهای او به داغیِ ، گل هائی از لبو
پیچیده بود برتن موزون، حریر سبز
او مستِ صدکرمشه و،من جامِ آرزو
دل شُد که از قرار ، بپرسد رهِ فرار
با تیر سرکشِ نگهش گشت روبرو
بوسیدمش جبین ،بلبانش اشاره کرد
با بوسه از لبش، منِ من در بگو مگو
گفتا مرابه طعنه ،شدت آبرو ز دست
گفتم که آبِ رفته، بجویش دگرمجو
آری که نقدِ دو عالم ، فدایِ عشق
بیهودگیست ، گر نَبَرَندم به کویِ او
سالک نمازِ حاجتت آنگه شود قبول
کزچشمه دودیده،سحرگه کنی وضو
حسن کر یمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران