مریم شانظری
ای کاش می انداخت کسی حلقه در را
یا حداقل از سر تو فکر سفر را
این فاصله بین من و تو ممتد درد است
این بار به قتلم به خدا بسته کمر را
اینجا ننشسته ام که افتاده ام از پا
باید بچشم تلخ ترین قهوه قجر را
شیرینی لبخند تو از دور هنوزم…
نه دوست ندارم دگر این طعم شکر را
ویرانه ای از من لب این پنجره مانده
ای کاش دلم داشت کمی ذوق سحر را
ای کاش بخواهی که بیایی و ببینی
انگشت نمایی که شده دست به سر را
این حادثه مبهم آخر اثر توست
یا تیغ بکش یا بزن امضای اثر را
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران