وقتی زمانه جوان است حس می کنم که جوانم آبم که روشن و لغزان در رودخانه روانم حس می کنم که سرا پا شور و شتاب و تلاشم موجم که در دل دریا جانی پر از هیجان…
وقتی زمانه جوان است حس می کنم که جوانم آبم که روشن و لغزان در رودخانه روانم حس می کنم که سرا پا شور و شتاب و تلاشم موجم که در دل دریا جانی پر از هیجانم فواره ام که به صورت همتای بید بلورم رقصان و شاد و غزلخوان پیوسته در فورانم دارم هوای دویدن همپای باد سبک پو بر آن سرم که برایم از آزمون توانم صد بوسه دارم و یک لب کو آن غنچه بچیند مات از بلوغ بهاری در برگ ریز خزانم سیاره یی که زمین است خواهم که سعد بچرخد وز نحس دور بماند این جرم و آن دگرانم چشمم به راه که پیکی با صلحنامه دراید جنگ یهود و مسلمان آتش فکنده به جانم من جز یگانه ندیدم پروردگار جهان را هم جز یگانه نیامد در دیده خلق جهانم ای هر که نام و به هر جا پیشانی از تو لب از من بگذار از دل تنگت شیطان و کینه برانم
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج