فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 24 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

ودودخواه – معما

دل را به نام تو قطعی ، سند زدم
اعیان و عرصه با مهرت سپرده ام

مالک تویی کنون در ملک خود در آ
از جان به راه تو فرشی فکنده ام

نفس معامله سودی دو سر نمود
تو صاحب دل و من دل خریده ام

تردید و شک نکن در عشق ماه خود
تا من حضانتش ، از شک بریده ام

دردی که سر رسید باید ادا کنی
در عشق ، دیرکرد ، اصلاً ندیده ام

چشمان فلسفی رکنِ نگاه توست
در حکمت نظر ، حِکمَش بدیده ام

جنس خیال تو از چیست ؟ خود بگو
از عقل ، یا ز دل ، واقعاً ، بریده ام

در پاسخ سؤال ، گَشتند همه خموش
من در جواب آن شعری نوشته ام

تو تکّه ای از آن ، ماه مُنوّری
آن را ، ز نور در ، کلامت چشیده ام

هستی ما چنان ماشین کودکی است
از دید ما مزاخ ، جِدی به کودکم

ما چون صدای نی ،دائم به هست ونیست
از این دمادم اش ، حادث گهی عَدم

این عطر و بوی عشق ، وین رقص وژگان
آری مسلم است ، بر صاحب قلم

جوهر روان شدی ، برسینه قلم
از آتش درون ، آمد به کاغذم

اکنون تولد است ، فردا پگاه مرگ
فرقی نمی کند ، راهی که رفته ام

شاعر ودودخواه

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو