منصور یال وردی
ای کاش اشک دست مرا رو نکرده بود
یا اینکه دل به بودن تو خو نکرده بود
ای کاش آنقَدَر به رخ ات زل نمی زدم
یا چلچراغ چشم تو سو سو نکرده بود
تقصیر من نبود ، نشد …..اتفاق بود
قلبم که دست چشم مرا بو نکرده بود
آخر کسی شبیه تو انقدر مهربان
تا آن زمان به چهرهٔ من رو نکرده بود
هی با نگاه قلب مرا پس نمی زدو
هی پیش با اشارهٔ ابرو نکرده بود
(در حیرتم که چشم چه موجود جالبیست
جادوگریست زبده ولی رو نکرده بود
کاری که چشم و چشمک آهو به شیر کرد
چنگال شیر با تن آهو نکرده بود )
دست تو هم نبود ولی کاش قلب من
در خانقاه پلک تو یا هو نکرده بود
قطعا خدا نخواست تو باشی وگرنه هیچ –
کس لای درز نقشه ما مو نکرده بود
دیگر کسی به قمری ما …آه …بگذریم
ای کاش پشت پنجره کو کو نکرده بود
لعنت به چشم خیس من و جوهر قلم
کاش از شروع قافیه را او نکرده بود
#منصور_یال_وردی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران