هما تیمورنژاد
((واژه های کال))
کنارت سخت باریدم مگر فصل خزان بودی؟!
درون ابر باران زای چشمم بی گمان بودی
به پایت اشکهایم را فدا کردم نفهمیدی
گلویم را فشردی و درونش استخوان بودی
تو رابیمارگونه میپرستیدم خدای من
گدای عشق تو بودم برایم آب و نان بودی
گرفتی خنده هایت را غزل آرام می میرد
دو چشمم بستر شک شد،یقین دیگران بودی
غرورت کار دستم داد و اشکم را روان کردی
تو خود پایه گذار دولت اشکانیان بودی
درونم واژه هایی کال می چیندغزل امشب
تو اما شعر تلخی با ردیف این و آن و بودی
هماتیمورنژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران