محمد جوکار
تقدیم :
به روح بزرگ بانو سیمین بهبهانی
رفته بانوی غزل ، مانده از او خاطره ای
کوچه ، بی رهگذر و دلهره ی پنجره ای
صخره ای مانده بجا از عطش امواج و
سایه ی مرگ ِ فرو ریخته بر پیکره ای
قطره ی اشک من و نیمه شب و قهوه تلخ
ناله و بغض گلوگیر من و حنجره ای
غزلی گمشده در سایه ی کابوس شبی
هق هق دخترک شعر من و زنجره ای
چشم یک پنجره با رفتن او خیس شده
قامت شعر خمیده ز چنین دلهره ای
کوچه در خواب شبانگاهی خود پلک نزد
شعری از بغض غروب و شب بی شب پره ای
مویه ی ” یاس خیال ” و شب یلدایی من
بهر نیمای غزال و غزل و نادره ای .
م. ج . یاس خیال 1393.05.29
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران