موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش هر دمم پی…
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش حلقه ی گیسو به گرد گردنش حسرت نماست ای دریغا گر رسیدی دست من در گردنش هر دمم پیش آید و با صد زبان خواند به چشم وین چنین بگریزد و پرهیز باشد از منش می تراود بوی جان امروز از طرف چمن بوسه ای دادی مگر ای باد گل بو بر تنش همره دل در پی اش افتان و خیزان می روم وه که گر روزی به چنگ ِ من در افتد دامنش در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود گر نبودی این همه نامهربانی کردنش سایه کی باشد شبی کان رشک ِ ماه و آفتاب در شبستان ِ تو تابد شمع ِ روی روشنش
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج