حسن کریمی
نوروز
سالِ نو آمد به جهان ، پار رفت .
گل به سراپرده شُد و،خار رفت .
خاکِ سیه،غرقِ گل و سبزه شد .
پادشه حُسن ، به دربار رفت .
بادِ بهاری که وزیدن گرفت .
دشت و دمن را همه زنگار رفت .
تا متجلی بشود ، هفت رنگ .
قوس وقزح،برنوک پر گار رفت .
رنگسیه نیست ، دگررنگِ غم .
سرمه شُد و ، بر مژه یار رفت .
هرچه هوس بود، گلِ بوسه شد.
نعر ه زنان ، برلبِ تبدار رفت .
عید سعید است ، بر آن بیدلی
کز پی دلدار ، به گلزار رفت .
من چه کنم ، با دلِ دیوانه ام .
بُرده بُودم خواب ،که دلداررفت .
حسن کریمی نوروز (۱۳۹۴)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران