جواد صارمی
شتابان راه را آمد که شاید
——————- درآغوشِ تو از نو جان بگیرد
تمام روزها را زنده مانده
——————- بجای تو، برای تو، بمیرد
ز هر نامحرمی زخم زبان و
——————- ز یاران و رفیقان طعنه هایی
شنید و دم نزد تا سر رسد این
——————- ندیدن ها و دوری و جدایی
به دل شوق رسیدن موج می زد
——————- خیالِ ساحلت را داشت در سر
به روی تکّه ی چوبِ امیدی
——————- شناور روی دریایی مکّدر
شتابان آمد اما ناگهان شد
——————- سیه در پیش چشمانش زمانه
وَ آغوشی که رویش بسته بودی
——————- وَ دردی که به قلبش شد روانه
به سان آن مسافر در رهی که
—————— ز مقصد ناامید و دورمانده
به زیرِ کوهی از درد و غم و آه
—————— از او یک قلبِ بس رنجور مانده
به پایش نای رفتن هم نبود و
——————تمام اعتقادش رفت بر باد
درون سینه اش بُغضی گرفت و
——————-گرفت از او توانایی ِ فریاد
جوادصارمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران