در قــمارِ زنــدگی، یک بُــرد سهمِ ما نشد
ورشکستی هــایِ ما را در جهان همتا نشد
جغدِ شوم آمــد سرِ دیوار ، بختِ بــد ببین
قسمتِ ما دانــه ای هــم از پَـــرِ عُـنقا نشد
از فغانم بیستون بشکست و از هم در فِــتاد
بر دلِ سنگ ات ولی، هنگامه ای بر پا نشد
داغِ دل را نیست همپایی در ایـن دشتِ جنون
کاندرین بــازی حــریفم لاله ی صحرا نشد
“تو” و “من” ها پایداری کرده اند با “تو” و “من”
واژه های مــفرد اینجا هیچ جمعِ “مـا” نشد
بار ها افـــــتادم و بشکستم و بـــر خاستم
بر جبین ات از ندامت، یک شکن پیدا نشد
هـــای ای عاقل بیا مردانه تر حرفی بزن!
پاسخِ پــرسش که با شاید، مگر، امـا نشد!
(ناهید⛤سید)
شاعر ناهید سید
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو