علی اصغر اقتداری
درد دلی با آقای غریبان
می شد کبوتر بود
سقفی برای عاشقی بر پا نکردیم
خودرا از آیین ریا منها نکردیم
در کوچه های تیرگی بسیار گشتیم
چشمی به سمت روشنایی وانکردیم!
آقای من !نورتورادیدیم وخودرا
درازدحام زایرانت جانکردیم
می شد کبوتر بود وصحن وگنبدت را
هی بوسه زد هی چرخ زد اما نکردیم!
ازدین ، محبت، دوستی بسیار گفتیم
وقت عمل غیر از خلافش را نکردیم!
درمان ما قدری صداقت بود اما
این نسخه را یک بار هم امضا نکردیم!
شرمتنده ام آقا! ولی باید بگویم
امر شمارا لحظه ای احیا نکردیم!
هرکس امرمارا احیا کند خداوند اورا بیامرزد
امام رضا (ع)
علی اصغر اقتداری
تاارتفاع دست های مهربانت
آقاببین! یادت چه شوری آفریده ست
شوری که از عشق تو بر جانم وزیده ست
با زایرانت می شود همراه قلبم
قلبی که عمری درهوایت پر کشیده ست
اکنون کنار پنجره فولادی تو
خودرا به زنجیر شفابخشت کشیده ست
بوی صفا ومروه دارد بارگاهت
تازمشهدت انگار کعبه سرکشیده ست
عطر تو واشک زلال زایرانت
این جا بهشت دیگری را آفریده ست
هر میوه ی خواهش که می بینم زمهرت
بر شاخه های بی ثمر،حتی ،رسیده ست
تا ارتفاع دست های مهربانت
موج نیاز زایرانت قد کشیده ست
آن قدرمی مانم این جا تا ببینم
لطف تو دستی بر سر من هم کشیده ست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران