حسن کریمی
«میعاد»
مذهبم از تو گفتن و ، معبدِ من پناه
تو
روسوی کعبه اَسودم،مردمکِ سیاه
تو
یادِ توام عبادت و ، ترکِ تو کفر و
معصیت
محشرِمن نهفته در، حالتِ آن نگاه
تو
در تو اگر فنا شوم ،از تو نگو جدا
شوم
ورنه کجاشوم ،که من سرشده ام
به راه تو
سنگِ صبو ر من بیا ، مرگِ غرورِ
من ببین
تا نزنند چنگ بر ، دامنِ بی گناه
تو
دل بطوافِ مهرتو،دیده به شوق
دیدنت
گو ی که جان فدا کنم ، بر سرِ
وعدگاه تو
رو سیهم که شعرِ من، نیست به
قدرِ شأن تو
ای به فدایِ شُورِ آن،خنده دلربا
تو
حسن کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران