اله یار خادمیان
هنر اشک ندارم ، مگر آهی بکشم
با هوایی نفسم سویِ تو راهی بکشم
روندارم که به آینه ی تو رو بکنم
چکنم تا به شبی چهره ی ماهی بکشم
وای من وای ، اگرازنخ ات آزاد شوم
نخ نما گشته وننگی به نگاهی بکشم
خود خبرازهمه داری، و خبرازمنِ خام
گر رهایم کنی حتمن به تباهی بکشم
منِ افشا شده را فرصت پنهانی نیست
پرده ای نیست که بر روی گناهی بکشم
به همین گونه اگر ، خوب، قبولم نکنی
بروم رویِ خودم خط سیاهی بکشم
نفی حق نیست ،اگر نوحه ی من نفی و خطاست
ناله کردم که دلم را به پناهی بکشم
مرغ امید که برجان ودلم داشت نفوذ
نغمه ای ساخت ، که فریادِ الهی بکشم
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران