ای قرارِ دلِ بی قرارِ من،خوش آمدی
ای نوایِ دلِ بی نوای من، خوش آمدی
ای نوایِ دلِ بی نوای من، خوش آمدی
رسم است به وقتِ آمدن ذبح کنند
این جسم فدایِ قدمت، خوش آمدی
از حالِ خودم که بگذریم،اما تو؟
انگار خوشی بدونِ من،خوش آمدی
یادت که نمیرسد به من،عیبی نیست!
ما زنده به گورانِ تنیم،خوش آمدی
باشد،همه چی خوب و تو هم بی تقصیر
انگارکه ” لَمْ أَکُنْ ” ولی ، خوش آمدی
پ.ن:
“لَمْ أَکُنْ” همونطور که میدونید یعنی نبودم و نیستم.
#شهاب
شاعر مهدی حکمت
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو