من ماندم و يك مشت باروت و گلوله( مصطفي شاهرودي)
من ماندم و يك مشت باروت و گلوله
در لابه لاي شعرهاي دفتر تو
قدري تامل ، بيت آخر را سرودي
آن شب كه در خون غلط مي زد پيكر تو
در پيچ و تاب وزن ها يت را به هم ريخت
آن شب رديف يك غزل را تنگ كردي
در دشت مجنون و هزاران بوته ياس
عطري خزيده لا به لاي تو
آن شب ولي سنگر تو را از حفظ مي خواند
زيرا كه آتش مي زند بال و پر تو
ما مانده ايم شعرهاي خالي از او
او زفته و در شاه بيتش جا گرفته
در شعر من جاي هزاران بيت خالي است
جايش هزاران نقطه چين… اما … گرفته
منبع : كتاب از هشت بهار سرخ/ مجموعه شعر دفاع مقدس استان قم