فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

معشوق نا پیدا

حبیب رضایی رازلیقی

(معشوقِ ناپیـدا )

شبها به کُنجی میخـزم ، نجوایِ پنهانی کنم
سُکنـا کنم میخانه را ، با باده پیمانـی کنـم

دادم به راهَت زندگی ، جانی نمانده درتنَم
رُخ را نما ای یارِ من ، دیدارِ پایانی کنم

گاهی نشینم درگُذَر ، دوزَم دو چشمم براُفق
شاید نشانی شد زِ تو ، مَحفل چراغانی کنم

گویا فقط درمیکده ، دیدارحاصل میشود
گرخوانَدَم با جان و دل ، درصحنه طوفانی کنم

بیتـاب و نا آرام دل ، همچون فِشارَد سینـه ام
کی میشود تابَد رُخَت ، تا دست اَفشانی کنم

افتاده گیسو بررُخَت ، اَبری کُند خورشیدِ من
کی وقتِ تابیـدن شوَد ، تا جان اَرزانی کنم

دائـم کنـارم بوده ای ، فریاد غافل بوده ام
عَطرت کفایت میکند ، بر زخم درمانی کنم

دیدارِ رویت کی شوَد ، پیرم نموده هجر تو
جانم فدایت می شود ، جانانه احسانـی کنم

صحرایِ دور افتاده ام ، یارا کویرِ تشنه ام
بـارانِ لطفـت بر تنـَم ، بارَد سلیمانـی کنـم

نا دیده رُخ را عاشقـم ، دیوانـه ام در حیـرتم
شمعی ومن پروانه ام ، چون زنده سوزانی کنم

تا پرده را بالا زنی . دل می تپد در سینه ام
از یُمنِ دیدارت شوَم ، شاعر غزل خوانی کنم

شبها شده ذکرِ لبم ، عَجِّل فَرَج را ای خدا
اشکِ”حبیبت” را نِگَر ، سجـّاده بارانـی کنم

………حبیب رضایی رازلیقی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن بحر رجز مثمن سالم

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران