حسین خیراندیش
نالیدن مرغ سحر آرامش جان من است
آواز خوب دلنشین با یاد جانان من است
بالش که بر هم میزند نالیدنش آغاز شد
زیباترین آواز او با چشم گریان من است
با دل بنال مرغ سحر وقت اذان صبح دم
آید نسیم صبح دم این درد درمان من است
با ناله مرغ سحر خوابی نبود بر چشم من
بیدار باش ای یار من مرغ سخن دان من است
دارد صدای آشنا خوش خوان بود در شهر ما
گفتم که هم خوان میشوم این کار آسان من است
بالت بزن بر هم بیا از عرش می آید ندا
بر پا شوید ای مومنان دیدار با یار من است
آمد به درگاه خدا راز و نیاز با بی نیاز
آن دم مرا حالیست ب دل دل کی ب فرمان من است
توفیق شد برما چنان بیدار شویم در آن زمان
ناظم بیا شعری بخوان این هم به پیمان من است
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران