راست کن طارم کاراسته شد گلشنتـازه کـن جـانها جـانا بـه مـی روشـنبـر جـمال شـه سـاقی تـو قدح ها دهبــر ثـنـای شـه مـطـرب تــو نـواهـا زنبــازوی دولــت …
راست کن طارم کاراسته شد گلشن | تـازه کـن جـانها جـانا بـه مـی روشـن |
بـر جـمال شـه سـاقی تـو قدح ها ده | بــر ثـنـای شـه مـطـرب تــو نـواهـا زن |
بــازوی دولــت و تــاج شــرف و مـلـت | شـیرزاد آن شـه پـیل افکن شـیر اوژن |
آنکـه در خـدمت گیتـی شـودش بـنده | وانکـه از طـاعـت گـردون نهدش گردن |
بـسـطـت جـاهش در دهر بـرد لشـکر | رفـعـت قـدرش بــر چـرخ کـشـد دامـن |
لطف و خلقش را چـون آب شود آتـش | عنف و بأسش را چون موم شود آهن |
بـبـرد رخـشـش گـر چـرخ بـود مقـصـد | بـگذرد زخـمش گر کوه شـود جـوشـن |
دســت لـهـوش را نـاهـیـد شـود یـاره | فـرق عـزش را خـورشـید سـزد گر زن |
روز بـــزم او یــادی مــکــن از حــاتـــم | وقــت رزم او ذکــری مــبـــر از بـــیــژن |
بــاد در دولـت تــا عـقـل بــود در ســر | بــاد در نــعــمــت تــا روح بــود در تــن |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج