من آخرین روز از زمستانم
بعد از تو سرما رفته در جانم
هر روز ، یک گل در جهان خشکید
اینگونه نه ، زنده نمی مانم
بین من و اقبال جنگی شد
تـقـدیـرآخر کرد ویرانم
باید خودت در داستان باشی
شاید بفهمی جان لا جانم
خنده دوای هر مریضی نیست
با خنده های خود نگریانم
من فاتحم در ابرهای تو
نم نم طنین فصل بارانم
بعد از تو سرما رفته در جانم
هر روز ، یک گل در جهان خشکید
اینگونه نه ، زنده نمی مانم
بین من و اقبال جنگی شد
تـقـدیـرآخر کرد ویرانم
باید خودت در داستان باشی
شاید بفهمی جان لا جانم
خنده دوای هر مریضی نیست
با خنده های خود نگریانم
من فاتحم در ابرهای تو
نم نم طنین فصل بارانم
شاعر محمد جواد فاتح
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو