آیه ی چشم تو در قرآن نبود
چشم تو در آرزو گریان نبود
رفتی و بر برج غم آواره ام
عقرب زلف تو بر میزان نبود
حال من را گریه می فهمید، نه
حال من فهمیدنش آسان نبود
حال من را ابر می فهمید ،نه
حال من در ناله ی باران نبود
حال من دیوانه را خندان کند
خنده بر درد کسی درمان نبود
حال من حال غزل های منست
شاعر ِ بیچاره بی دیوان نبود
آنقدر آشفته ام در این میان
شانه بر گیسوی تو اینسان نبود
چادر غم می کشم بر سر، ولی
درگر این آشفتگی پنهان نبود
درس غم های مرا از نو بخوان
حرف دل در تلخی لیوان نبود
شهسوار شاعران، بیدل نوشت
قرعه ی فال شما آسان نبود
چشم تو در آرزو گریان نبود
رفتی و بر برج غم آواره ام
عقرب زلف تو بر میزان نبود
حال من را گریه می فهمید، نه
حال من فهمیدنش آسان نبود
حال من را ابر می فهمید ،نه
حال من در ناله ی باران نبود
حال من دیوانه را خندان کند
خنده بر درد کسی درمان نبود
حال من حال غزل های منست
شاعر ِ بیچاره بی دیوان نبود
آنقدر آشفته ام در این میان
شانه بر گیسوی تو اینسان نبود
چادر غم می کشم بر سر، ولی
درگر این آشفتگی پنهان نبود
درس غم های مرا از نو بخوان
حرف دل در تلخی لیوان نبود
شهسوار شاعران، بیدل نوشت
قرعه ی فال شما آسان نبود
شاعر مجید بیدل
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو